responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 426

(ع) بودم، حمران از آن جناب از معناى‌(بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) پرسيد، حضرت در جوابش فرمود: خداوند تمام اشيا را به علم خود ابتكار كرد، نه اينكه الگوى آنها را از موجوداتى مثل آنها برداشته باشد، آسمانها و زمينها را آفريد در حالى كه قبلا هيچ آسمان و زمينى نبود.

مگر نشنيدى كه خودش مى‌فرمايد:(وَ كانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ)[1].

[چند روايت در مورد ديده نشدن خداى تعالى به چشم‌(لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ)]

و در كافى به سند خود از عبد اللَّه بن سنان از امام صادق (ع) روايت كرده كه در ذيل آيه‌(لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ) فرمود. مقصود از درك ابصار احاطه اوهام است، مگر نمى‌بينى كه در جمله‌(قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ) نيز معناى لغوى بصائر ديدن به چشم و همچنين در(وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْها) كورى چشم اراده نشده، آرى، در همه اين موارد مقصود از بصيرت احاطه وهم است. عرب هم اين كلمه را به همين معنا استعمال مى‌كند، مثلا مى‌گويد: فلانى بصير به شعر و فلانى بصير به فقه است و فلانى در شناختن پول‌ها بصيرت دارد و فلانى بصير به انواع لباسها و پارچه‌ها است. وقتى در بشر صحيح باشد كه اين كلمه به معناى احاطه استعمال شود در خداى تعالى چگونه صحيح نباشد و حال آنكه خداوند بزرگتر از آن است كه به چشم‌ها ديده شود[2].

مؤلف: اين روايت را مرحوم صدوق به سند ديگرى از آن جناب و همچنين به سندى كه به ابى هاشم جعفرى دارد از حضرت رضا (ع) روايت كرده‌[3].

و نيز در كافى به سند خود از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت: ابو قره محدث از من تقاضا كرد كه او را به خدمت حضرت رضا (ع) ببرم، من از آن حضرت جهت وى اذن خواستم، اذن دادند. به اتفاق شرفياب شديم. ابو قره از حلال و حرام و ساير احكام دين مسائل زيادى پرسيد تا آنكه به مساله توحيد رسيد، پرسيد: روايتى در دست ما هست كه مى‌گويد: خداوند رؤيت و كلام خود را بين دو پيغمبر تقسيم نموده كلام خود را به موسى بن عمران و رؤيتش را به محمد 6 اختصاص داد.

امام (ع) فرمود: چه كسى بود كه از ناحيه خداوند به جن و انس تبليغ مى‌كرد كه: (لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ)،(لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً)،(لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ءٌ) آيا محمد نبود؟.

ابو قره عرض كرد چرا او بود. امام فرمود: چطور ممكن است كسى خود را به جهانيان‌


[1] تفسير عياشى ج 1 ص 373 ح 77

[2] كافى ج 1 ص 98 ح 9

[3] توحيد صدوق ص 112 ح 10- 11

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 7  صفحه : 426
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست