نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 318
و امثال آن بود، و
اين دروغها دروغ بستن به خدا است، و ستاره و ماه و خورشيد را به عنوان خدايى
معرفى كردن است.
خواهيد گفت
پس معناى(إِنِّي سَقِيمٌ) و همچنين معناى(بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ) چيست؟ و آيا به زعم شما دروغ هست يا نه؟
جوابش اين است كه از قرائنى كه در آيه(فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي
النُّجُومِ فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ) است، به هيچ وجه دروغ بودن جمله(إِنِّي سَقِيمٌ) استفاده نمىشود، شايد راستى ابراهيم (ع) كسالتى داشته، و
ليكن نه آن قدر كه از شكستن بتها بازش بدارد. و اما جمله(بَلْ
فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ)- جوابش اين است كه اين حرف را در مقابل كسانى
زده كه خودشان مىدانستهاند كه بتها از سنگ و چوب درست شدهاند و شعور و
ارادهاى ندارند. علاوه بر اين، پس از گفتن اين حرف اضافه كرده است كه: (فَسْئَلُوهُمْ
إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ)- اگر اين بتها قادر بر تكلمند از خودشان
بپرسيد و معلوم است كه اين سنخ حرف زدن دروغ بشمار نمىآيد، بلكه منظور از
آن اسكات و الزام خصم و وادار ساختن او به اعتراف بر بطلان مذهب خويش است. و لذا
مىبينيم كه قوم ابراهيم (ع) با شنيدن آن چارهاى جز اعتراف نديده و در جواب
ابراهيم (ع) گفتند:(لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ قالَ
أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا
يَضُرُّكُمْ أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ)[1].
اين در صورتى
بود كه اين دو حديث اين سه گفتار ابراهيم را واقعا دروغ ندانند و اما اگر بگويند
كه اين سه جمله از آن جناب دروغ حقيقى است جوابگويش صريح قرآن است كه ابراهيم (ع)
را صديق ناميده و با بهترين ستايشها ستوده- چنان كه در فصل دوم گذشت.
خواننده گرامى به همان فصل مراجعه كرده، خودش قضاوت كند-.
با اين حال
چطور انسان راضى مىشود كه چنين پيغمبر بزرگوارى كذاب و مردى دروغپرداز خوانده
شود كه هر وقت دستش از همه جا بريده مىشود به دروغ تشبث مىكند؟ و چطور ممكن است
خداوند كسى را كه در راستى و درستى خدا را مراقب خود نمىداند به آن بيان عجيب مدح
نموده و به فضائل كريمهاى بستايد؟.
روايات وارده
از ائمه اهل بيت (ع) اصل داستان ابراهيم (ع) و ساره را تصديق كرده، و ليكن مقام
شامخ آن حضرت را از دروغ و هر چيز ديگرى كه منافى با قداست ساحت انبيا (ع) است
منزه دانسته است،
[روايتى
جامع از طريق ائمه اهل بيت : در باره قضاياى ابراهيم 7]