نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 236
جاى خود صحيح نيز
هست، هيچ ربطى به قرآن كريم ندارد. زيرا قرآن كتاب تاريخ و رمان نيست بلكه كتاب
عزيزى است كه نه در خود آن باطلى هست و نه بعدها دست دسيسهبازان، مىتواند باطلى
را در آن راه دهد، اين خود قرآن است كه خود را در آيات زيادى كه فعلا از ذكر آنها
خوددارى مىشود، چنين توصيف مىكند: قرآن جز حق نمىگويد و بعد
از حق چيزى جز گمراهى نيست ، قرآن كتابيست كه هيچ وقت به منظور حق و
هدايت به آن، كمك از داستانهاى باطل و گمراه كننده نمىگيرد ، قرآن
كتابيست كه به سوى حق و راه راست هدايت مىكند ، آنچه در قرآن است، حجت
مىباشد براى كسى كه به آن تمسك جويد، و حجت است عليه آن كس كه آن را ترك
گويد با اين حال چگونه يك دانشمند كنجكاو، به خود اجازه مىدهد كه بگويد:
قرآن به منظور هدايت، از رأى باطل و داستانهاى دروغين و خرافات و تخيلات نيز
استفاده كرده است؟.
[كلام
الهى، كلام حق و فصل است و هزل و خلاف واقع در آن راه ندارد]
لازم به تذكر
است كه اشتباه برداشت نشود، ما نمىخواهيم بگوييم مقتضاى ايمان به خدا و رسول و به
آنچه كه رسولش آورده اين است كه هر گونه باطل و دروغى را از قرآن نفى نموده و قرآن
را از خرافات منزه بدانيم (اگر چه منزه هم مىباشد) و نيز نمىخواهيم بگوييم بر هر
انسان سليم العقل و درست فكرى واجب است كه در برابر قرآن خضوع نموده و هر خطا و
لغزشى را از آن دور بداند (اگر چه چنين هم هست) بلكه مىگوييم مفسر قرآن كتابى را
تفسير مىكند كه خود آن كتاب در باره خود ادعا كرده كه كتابى است الهى و براى
هدايت مردم به سوى حقيقت و سعادت نازل شده است، كتابى است كه به سوى حق هدايت
مىكند، و هدايتش هم به حق است. مفسر چنين كتابى بايد كتاب مذكور را كتابى فرض كند
كه گفتههايش همه و همه حق صريح است و براهينى كه بر مقاصد و اغراض خود اقامه
مىكند، همه هدايت به راهى است كه باطل در آن رخنه ندارد، و آن راه راهى است كه جز
به حق منتهى نمىشود، با اين حال چطور ممكن است كتابى كه اينطور فرض شده در طريق
دعوتش (كه جز به حق نيست) از باطل استفاده كند؟ و چطور تصور مىشود در
يك قضيهاى كه ايراد مىكند، هم بفرمايد: (إِنَّهُ
لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ)- سخنش هزل نيست بلكه قول فصل
است [1] و هم در
بيان آن مسامحه و سهلانگارى كرده باشد؟.
يا چگونه
ممكن است داستانى كه نقل مىكند و يا خبرى كه مىدهد كلام خدايى باشد كه عالم به
غيب آسمانها و زمين است و در عين حال مشوب و آميخته به جهل و اشتباه هم