نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 226
نمىداند آفتاب و ماه
و ستاره چيست. فقط اين را مىداند كه مردم در برابر اين اجرام خضوع كرده و آنها را
مىپرستند، و قربانى تقديمشان مىدارند.
مثال روشن
اين داستان اين است كه شما شبحى را از دور ببينيد و بدانيد كه اين شبح، شبح انسانى
است و ليكن ندانيد كه آيا مرد است يا زن، از كسى مىپرسيد اين شخص كيست؟ زيرا
بيشتر از آن نمىدانيد او هم به شما معرفيش نموده و مىگويد: فلان مرد يا فلان زن
است، و اما اگر ندانيد شبح مزبور انسان است يا حيوان و يا جماد، سؤال خواهيد نمود كه
اين چيست؟ زيرا شما در حق آن، معرفتى بيش از اينكه يك جسمى است از اجسام، نداريد و
لذا در جواب شما گفته مىشود: اين زيد است، و يا فلان زن است و يا چوبى است كه در
اينجا كار گذاشتهاند. شما كه به واقع امر جاهليد در سؤال خود از جميع خصوصيات آن
شبح از انسان بودن و نبودنش، مرد بودن و نبودنش و هم چنين ساير امتيازاتش، تنها آن
چيزى را رعايت مىكنيد كه به آن عالم هستيد، و اما آن كس كه به شما جواب مىدهد از
جهت اينكه عالم است، حقيقت را رعايت مىكند.
[ضمير مذكر
آوردن براى شمس در كلام ابراهيم (ع): (هذا رَبِّي هذا
أَكْبَرُ ) شاهد بر اينست كه آن حضرت همچون انسانى فرضى كه خبر از هيچ چيز
ندارد سخن گفته است]
پس ظاهر
اينكه فرمود:(هذا رَبِّي) و همچنين(هذا
رَبِّي هذا أَكْبَرُ) اين است كه اين شخص از آفتاب هيچ گونه اطلاعى
جز اين ندارد كه اين از ستاره بزرگتر است. و اما اينكه اين آفتاب جرمى است و يا
صفحهاى نورانى است و آيا چيزى است كه با نور خود موجودات زمين را اداره و با گردش
خود به حسب ظاهر حس، شب و روز را به وجود مىآورد؟ و آيا اين ماه و ستاره، همه شب
از افق طلوع نموده و در طرف ديگر افق، غروب مىكنند يا نه؟ ظاهر كلام آن حضرت
مىرساند كه او هيچ خبرى از اين جزئيات نداشته است، زيرا اگر خبر داشت جا داشت
مثلا در باره آفتاب اشاره را صحيح ادا كرده و بفرمايد هذه ربى هذه
اكبر و يا بفرمايد: انها ربى انها اكبر و حال آنكه رعايت اين
نكته را ننموده و فرمود هذا با آنكه اين لفظ مذكر است و شمس مؤنث.
هم چنان كه
بعدها در موقعى كه با خود نمرود احتجاج مىكرد اين نكته را رعايت نموده و فرمود:(فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ
الْمَغْرِبِ)[1] و
نفرمود: فات به من المغرب چون در اينجا خود را در جاى يك مرد جاهل به
امر قرار نداده. و اين اختلاف در تعبير، در جاى ديگر از كلام آن جناب نيز ديده
مىشود، آنجا كه به پدر و قوم خود گفت:
[1] ابراهيم گفت: خداوند خورشيد راى از طرف مشرق برآورد تو اگر
مىتوانى آن را از مغرب در آر.
سوره بقره آيه 258
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 7 صفحه : 226