نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 5 صفحه : 509
در نتيجه حق را حق نديد، و باطل را باطل نيافت،
چگونه ممكن است از ناحيه خداى تعالى ملهم شود به اينكه بايد اين كار نيك را بكند،
و يا فلان كار زشت را نكند؟ مثل چنين كسى مثل آن شخصى است كه معتقد است بعد از
زندگى دنيايى و مادى عاجل ديگر هيچ زندگىيى نيست، چنين كسى معنا ندارد كه ملهم به
تقواى دينى شود، براى اينكه تقواى دينى زاد و توشه زندگى آخرت است، و بهترين توشه آن
است.
كسى هم كه
دين فطريش فاسد شد و از تقواى دينى توشهاى ذخيره نكرد، قواى داخلى و شهوت و غضبش
و محبت و كراهتش و ساير قوايش نمىتواند معتدل باشد، و معلوم است كه اين قوا (كه
فرمانده اعضاى بدن است) وقتى دچار كوران شد نمىگذارد قوه درك نظريش عمل كند و آن عملى
كه شايسته آن درك است را انجام دهد. آرى.
(حقيقت، سرايى است آراسته
هوا و هوس
گرد برخاسته)
[سه قسم معلومات بشرى و سه طريقه حصول علم
براى انسان، در آيات قرآنى]
و بيانات
قرآن در نشر معارف دينى و تعليم علم نافع به مردم همين روش را پيش گرفته، يعنى سه
طريقه سابق الذكر را رعايت نموده، سه طريقهاى كه خودش رعايت نموده و هم براى
رسيدن انسان به معلومات سودمند آن طريقهها را معين فرموده آنچه از معلومات جزئى
كه مربوط به خواص اشياء است و به وسيله احساس درك مىشود، قرآن كريم آنها را به
حواس بشر حوالت داده، و مىفرمايد:(أَ لَمْ تَرَ)- مگر نديدى(أَ فَلا يَرَوْنَ)- پس چرا نمىبينند (أَ
فَرَأَيْتُمْ)- آيا شما اينطور ديديد(أَ فَلا
تُبْصِرُونَ)- چرا پس نمىبينيد و از اين قبيل تعبيرهاى ديگر، و آنچه از
معلومات كه از سنخ كليات عقلى و مربوط به امور كلى مادى و يا ما وراى ماده است، در
آن موارد عقل را يك معيارى جازم دانسته است، هر چند كه آن امور غايب از حواس ظاهرى
و خارج از محيط ماده و ماديات است، نظير غالب آيات راجع به مبدأ و معاد، كه مشتمل
است بر تعبيراتى نظير(لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ).(لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
يَفْقَهُونَ) و امثال اينها، و آنچه از قضايا كه مربوط به عمل است و مساسى با خير
و شر و نافع و ضار و تقوا و فجور دارد، درك آنها را به الهامى الهى حوالت داده،
مطالبى ايراد مىكند، تا به وسيله آن بشر را متوجه الهامهاى باطنى خود كند، نظير
آياتى كه مشتمل است بر تعبيرى نظير:(ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ)[1] و يا(فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ)[2] يا(فِيهِما إِثْمٌ)[3] يا(وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ)[4] يا