نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 305
جهانى دوم مورد قبول و پسند همه عالم بود، بعد از
جنگ نامبرده از روسيه رانده شد و روش بلشويكى جايش را اشغال كرد؟!، و به فرض هم كه
براى اين رانده شدن و منقلب شدن آن در روسيه به روشى ديگر، عذرى بتراشند؟ چرا مرام
دموكراتيك در ممالك چين، لتونى، استونى، ليتوانى، رومانى، مجارستان و يوگسلاوى و
كشورهايى ديگر به كمونيستى تبديل شد؟ و نيز چرا با اينكه ساير كشورها را تهديد
مىكرد و عميقا در آنها نيز ريشه كرده بود، ناگهان اينگونه از ميان رفت؟.
و چرا همين
كمونيستى نيز بعد از آنكه نزديك به چهل سال از عمرش گذشته و تقريبا بر نيمى از
جمعيت دنيا حكومت مىكرد و دائما مبلغين آن و سردمدارانش به آن افتخار مىكردند و
از فضيلت آن مىگفتند و اظهار مىداشتند كه: نظام كمونيستى تنها نظامى است كه به
استبداد و استثمار دموكراسى آلوده نشده و كشورهايى را كه نظام كمونيستى بر آن حاكم
بود بهشت موعود معرفى مىكردند، اما ناگهان همان مبلغين و سردمداران كمونيست دو
سال قبل[1] رهبر بى
نظير اين رژيم يعنى استالين را به باد سرزنش و تقبيح گرفتند و اظهار نمودند كه:
حكومت 30
ساله (سى سال حكومت استالين) حكومت زور و استبداد و بردهگيرى به نام كمونيست بود.
و به ناچار در اين مدت حكومت او تاثير عظيمى در وضع قوانين و اجراى آن و ساير
متعلقاتش داشت و تمامى اين انحرافات جز از اراده مستبدانه و روحيه استثمارگر و
بردهكشى و حكومت فردى كه بدون هيچ معيار و ملاكى هزاران نفر را مىكشت و هزاران
نفر ديگر را زنده نگه مىداشت، اقوامى را سعادتمند و اقوامى ديگر را بدبخت مىساخت
و نشات نمىگرفت و خدا مىداند كه بعد از سردمداران فعلى چه كسانى بر سر كار آيند
و چه بر سر مردم بيچاره بياورند!.
چه بسيار سنن
و آدابى كه (اعم از درست و نادرست) در جامعه رواج داشته و سپس به جهت عوامل مختلف
(كه مهمترينش خيانت سردمداران و سست اراده بودن پيروان آن مىباشد) از آن جامعه
رخت بر بسته است و كسى كه به كتابهاى تاريخ مراجعه كند به اين مطلب بر خورد
مىكند.
اى كاش
مىدانستم كه (در نظر دانشمندان غربى) چه فرقى است بين اسلام از آن جهت كه سنتى
است اجتماعى، و بين اين سنتها كه تغيير و تبديل يافته است و چگونه است
[1] لازم به تذكر است كه مرحوم استاد علامه طباطبائى اين مطالب
را در سال 1335 ش به رشته تحرير در آورده است.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 4 صفحه : 305