نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 525
تعالى آفريدگار رحيم است (89).
محققا كسانى
كه بعد از ايمان آوردن، كافر شدند و سپس كفر مجدد خود را بيش از كفر نخستين كنند،
توبهشان قبول نمىشود و اينان همانا گمراهانند (90).
محققا كسانى
كه كافر شدند و با حال كفر از دنيا رفتند، از احدى از آنان رشوه قبول نمىشود، هر
چند فرضا به فراخناى زمين طلا داشته باشند و آن را به عوض كفر خود بدهند و ايشان
عذابى دردناك دارند و از انواع ياوران هيچ نوعش را ندارند (91).
بيان آيات
اين آيات را
مىتوان مرتبط به آيات قبل دانست، كه سخنى از اهل كتاب داشت هر چند كه ممكن هم هست
آنها را مستقل و جداى از ما قبل بدانيم، و اين روشن است.
[هدايت
يافتن كافرانى كه كفرشان ناشى از عناد و دشمنى با حق است، محال مىباشد]
اين استفهام
انكارى است و منظور اين است كه هدايت شدن قومى كه بعد از ايمان كافر شدند را بعيد
جلوه دهد. و مراد از اين بعيد شمردن محال بودن است. هم چنان كه در آخر آيه
فرموده: (وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)- و خدا مردم
ستمگر را هدايت نمىكند. و ما در نظير اين جملهها گفتيم كه وصف مشعر به
عليت است. در نتيجه معناى آيه اين مىشود كه: خداى تعالى اين قوم را با اينكه چنين
حالتى و چنين وضعى در آنها هست هدايت نمىكند. و اين منافات ندارد با اينكه اگر با
توبه اين حالت خود را كنار بگذارند، هدايتشان مىكند. و اما اينكه فرمود:(وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ).
اگر مراد اهل
كتاب باشند شهادتشان عبارت خواهد بود از مشاهده آيات نبوتى كه قبلا از رسول اسلام
در كتب خود داشتند و مطابقت آنها با آنچه كه از رسول اسلام ص مىبينند، هم چنان كه
جمله:(وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ) نيز اين معنا را
افاده مىكند و اگر مراد از ايشان، اهل رده از مسلمين باشد، شهادتشان عبارت خواهد
بود از اينكه به حسب ظاهر اقرار كردند، به رسالت رسول خدا ص. البته نه اقرارى كه
اساس آن جهالت و حميت و امثال آن باشد، بلكه اقرارى كه مستند است به ظهور و روشنى
امر، هم چنان كه باز جمله: و جاءهم البينات آن را افاده مىكند.
به هر حال،
انضمام جمله: و شهدوا ... به اول كلام، مىرساند كه مراد از كفر همانا
كفر بعد از روشن شدن حق و تماميت حجت است. در نتيجه كفرى است ناشى از عناد، و
دشمنى با حق، و لجبازى با اهل حق، كه همه اينها بغى به غير است و ظلمى است كه
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 525