نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 33
شك و ترديد مىكند، و مىدانيم آن معناى واحدى كه
مقصود خداى تعالى است، لا بد بيگانه از اصول مسلمه در قرآن، از قبيل: وجود
صانع و يگانگى او ، بعثت انبيا تشريع
احكام ، معاد و ... نيست، بلكه موافق با آن اصول است، و آن اصول
هم همان معنا را نتيجه مىدهد، و در فرض مساله، مرجع ما همان اصول است، كه بايد به
وسيله آنها آن معناى حق را از ميان ساير معانى معين كنيم.
پس قرآن خودش
مفسر خويش است و بعضى از آياتش اصل و مرجع براى بعضى ديگر است.
[
محكمات آيات متضمن اصول مسلمه قرآنى است و متشابهات آيات متضمن
فروع است]
و آن گاه اگر
اهل نظر بعد از توجه به اين مطالب به آيه مورد بحث كه مىفرمايد:(مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ) برخورد كند،
ديگر هيچ شكى نمىكند در اينكه مراد از كلمه محكمات آياتى است كه
متضمن اصول مسلمهاى از قرآن است و مراد از كلمه متشابهات آياتى است
كه معانى آنها به وسيله آيات دسته قبل روشن مىگردد.
خواهى گفت:
كسى در رجوع فروع به اصول، حرفى ندارد، البته همه مىدانيم وقتى اصول متفرقهاى در
قرآن هست، و در مقابل فروعى هم در قرآن متفرق است، اين فروع بايد به آن اصول
برگردد، ليكن اين باعث نمىشود كه فروع متشابه ناميده شود، و شما بايد
توضيح دهيد كه چرا قرآن آنها را متشابه خوانده است؟.
در پاسخ
مىگوئيم به يكى از دو جهت، چون معارفى كه قرآن كريم بر بشر عرضه كرده دو قسم است.
بعضى از آنها
در باره ما وراى طبيعت است كه خارج از حس مادى است، و فهم مردم عادى وقتى به آنها
بر مىخورد دچار اشتباه مىشود، و نمىتواند معنايى غير مادى براى آنها تصور كند،
مثل آيه:(إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ)[1] و آيه(وَ جاءَ رَبُّكَ)[2] كه در
برخورد با آنها به خاطر انسى كه فهم او با ماديات دارد، از كمين كردن خدا و آمدنش
همان معنايى را درك مىكند كه از آمدن و كمين كردن يك جاندار مىفهمد، ولى وقتى به
آياتى كه در باره اصول معارف اسلام است، مراجعه مىكند از اين اشتباه در مىآيد.
و اين جريان
در تمامى معارف و ابحاث غير مادى و غايب از حس هست و اختصاصى
[1] يعنى بدان كه پروردگارت در كمين است. سوره فجر آيه 14.