و شايد در
تمامى اين موارد وجه نام قرار دادن مضاف و مضاف اليه را براى خدا، همان اعتبار
معناى انتخاب در ماده خير باشد، و بدين جهت كلمه خير به تنهايى را به
عنوان اسم بر خدا اطلاق نكرده، كه ساحت او مقدستر از آن است كه او با غيرش مقايسه
و سپس انتخاب شود، به خلاف اين كه در حال اضافه و نسبت اسم او، واقع شود و همچنين
توصيف كردن خدا به اين كلمه، هيچ محذورى پيش نمىآورد.
[جمله
بيدك الخير دلالت دارد بر اينكه خير منحصر در خداى تعالى است]
و جمله مورد
بحث يعنى جمله:(بِيَدِكَ الْخَيْرُ) دلالت دارد بر اينكه
خير منحصر در خداى تعالى است، چون كلمه بيدك خبر، و كلمه
الخير مبتدا است و خبر وقتى جلوتر از مبتدا بيايد، و مخصوصا وقتى كه مبتدا
الف و لام بر سر داشته باشد، حصر را مىرساند، و معناى جمله چنين است، كه
امر هر خير مطلوبى تنها به دست تو و منتهى به تو است، و اين تويى كه هر خيرى را
عطا مىكنى.
بنا بر اين
جمله مورد بحث به منزله علت براى مطالب قبل است، و از قبيل تعليل مطلبى خاص است به
علتى عام، چون خيرى كه خدا مىدهد هم شامل ملك و عزت است، و هم شامل چيزهايى ديگر
و همانطور كه صحيح است دادن ملك و عزت را به خير تعليل كنيم، گرفتن ملك و عزت را
هم مىتوان بدان تعليل كرد، زيرا اگر چه ذلت و نداشتن ملك خير