نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 168
جاى اين سؤال در ذهن باز مىشود كه: چه فرقى است
بين دنيا و آخرت كه لذائذ دنيوى مشترك، و لذائذ اخروى مختص باشد؟ و يا بگو چه
مصلحتى ايجاب كرده كه نعمتهاى اخروى مختص به مؤمن باشد؟ و چون جاى چنين سؤالى
بوده، در آخر آيه مورد بحث فرمود:
(و خدا به
وضع بندگانش بصير است)، و معنايش اين است كه اين فرقى كه خداى تعالى بين مؤمن و
كافر گذاشته بر اساس عبث و بيهوده كارى نبوده، چون خدا بزرگتر از آن است كه كارى
گزاف و بيهوده كند، بلكه در خود اين دو طايفه از مردم چيزى هست كه اين تفاوت را
باعث شده، و خدا بصير و بينا به بندگان خويش است و دليل اين تفاوت را مىداند، و
آن عبارت است از وجود تقوا در مؤمن، و نبود آن در كافر.
در آيه بعدى
اين تقوا را به بيانى معرفى كرده كه با آيه مورد بحث متصل و مربوط باشد، و آن اين
است كه فرموده:(الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا ...) تا آخر دو
آيه، كه خلاصه اين معرفى چنين است كه مؤمنين فقر و حاجت خود را نزد پروردگارشان
اظهار مىدارند، و خود را از او بىنياز نمىدانند، و نه تنها به زبان اظهار
مىدارند، بلكه صدق گفتار خود را با عمل صالح خود اثبات مىكنند، به خلاف كفار كه
خود را از پروردگار خود بىنياز مىپندارند و پيروى شهوات دنيا زندگى آخرت و عاقبت
امرشان را از يادشان برده است.
يكى از
لطيفترين نكاتى كه از دو آيه مورد بحث، يعنى آيه:(ذلِكَ مَتاعُ
الْحَياةِ الدُّنْيا، وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ)، و آيه:(قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ ...)، و آياتى كه شبيه به
اينها است، نظير آيه:(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي
أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؟ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ
آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا، خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ
الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ)[1] استفاده
مىشود، پاسخ از اشكالى است كه بسيارى از دانشمندان بر ظاهر آيات راجع به توصيف
نعمتهاى بهشت وارد دانستهاند.
[تقرير يك
اشكال: لذائذ دنيوى براى بقاى انسان و حفظ نسل او است، در آخرت كه دار بقاء است،
چه حاجتى به اينگونه لذائذ هست]
و آن اشكال
اين است كه: (تمامى لذائذ دنيوى براى بقا و حفظ نسل است، و آخرت كه دار بقا است،
چه حاجت به اين گونه لذائذ دارد)؟ توضيح اينكه اگر در احوال وجود موجودات محسوس در
اين عالم دقت كنيم، هيچ شكى براى ما نمىماند، در اينكه افعالى كه از اين موجودات
سر مىزند، همه ناشى و فرع بر قوا و ادواتى است كه هر موجودى مجهز به آن است، و
بحث از اهداف و غايات هستى هم اين معنا را تاييد مىكند، و به ثبوت مىرساند كه