نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 3 صفحه : 128
در نهج البلاغه[1]
و احتجاج[2] آمده كه
امام امير المؤمنين على (ع) فرمود:
روزگارى خواهد آمد كه مردم در اثر مداخله بيجا در آيات قرآن، و مراجعه نكردن به
خاندان وحى كارشان به جايى مىرسد كه مسالهاى به يكى از قضات اسلام عرضه
مىشود و در آن مساله به رأى خود حكمى مىكند، و سپس عين همين مساله در نوبتى ديگر
به قاضى ديگر عرضه مىشود و اين قاضى حكمى بر خلاف حكم قاضى اول مىنمايد، آن گاه
قضات در مورد آن مساله اختلاف نموده، و وقتى آن كسى كه اين قضات را به قضاوت نصب
كرده همگى را احضار نموده، رأى آنان را مىپرسد و با اينكه مىفهمد آراى آنها
مختلف است، همه آن آرا را تصويب مىكند، با اينكه يك خدا دارند، و پيامبرشان و
كتابشان يكى است!.
آيا خداى
سبحان دستورشان داده به اينكه اختلاف كنند، و آيا در اين اختلاف خدا را اطاعت
مىكنند؟ و يا خدا از آن نهيشان كرده؟ و نافرمانى او مىكنند؟ و يا دين اسلام در
هنگام نزولش ناقص بوده؟ خدا، ايشان را به كمك طلبيده تا دين ناقص او را تكميل
كنند؟ و يا شركاى خدايند و به خود اين حق را مىدهند كه هر چه بگويند، خدا به
گفتار آنان رضايت دهد؟ و يا دين اسلام در هنگام نزولش كامل بوده ولى رسول اسلام در
ابلاغ آن كوتاهى كرده است؟ كدام يك از اين بهانهها را مىتوانند داشته باشند؟ با
اينكه خداى سبحان مىفرمايد:
(ما
فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ)[3] و فيه تبيان
كل شىء [4] و نيز
فرموده: كه آيات اين كتاب بعضى مصدق بعضى ديگر است، و در آن هيچ اختلافى نيست،(وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً
كَثِيراً)[5] و نيز قرآن
ظاهرى زيبا و معجزهآسا، و باطنى عميق دارد، اعجوبهاى است كه عجائبش بشمار
نمىآيد، و غرائبش تمام شدنى نيست، و هيچ ظلمتى جز به وسيله آن برطرف نمىشود.
مؤلف: بطورى
كه ملاحظه مىفرمائيد اين روايت صراحتا اعلام مىدارد كه هر نظريه دينى بايد منتهى
به قرآن گردد، و اينكه فرمود: و فيه تبيان كل شىء نقل به معناى
آيهاى است از قرآن.