نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 20 صفحه : 688
تعالى تنها
رب آدمى است و به جز او ربى نيست، و نيز اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به
پادشاهى نيرومند پناه ببرد، اللَّه سبحانه، پادشاه حقيقى عالم است، چون ملك از آن
او است و حكم هم حكم او است[1]. و اگر
قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، اللَّه تعالى معبودى واقعى است و به جز او
اگر معبودى باشد قلابى و ادعايى است.
و
بنا بر اين جمله(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ)، دستورى
است به رسول خدا 6، به اينكه به خدا پناه ببرد، از اين جهت كه خداى تعالى رب همه
انسانها است و آن جناب هم يكى از ايشان است، و نيز خداى تعالى ملك و اله همه انسانها
است و آن جناب هم يكى از ايشان است.
از
آنچه گذشت روشن شد كه:
اولا:
چرا در ميان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت: ربوبيت و
مالكيت و الوهيت را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين
ترتيب ذكر كرد، اول ربوبيت، بعد مالكيت، و در آخر الوهيت؟ و گفتيم ربوبيت
نزديكترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخص است، زيرا عنايتى كه خداى
تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است. علاوه بر اين اصولا ولايت، امرى
خصوصى است مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مىكند. و ملك
دورتر از ربوبيت و ولايت آن است، هم چنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد كارى به
پادشاه ندارد، بله اگر بى سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مىكند، تازه باز
دستش به خود شاه نمىرسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومىتر است، هم چنان كه
مىبينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مىگيرد، و اله مرحلهاى است كه در
آن بنده عابد ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمىكند، و كارى به ولايت خاص و عام
او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبيعت مادى، به همين جهت در سوره
مورد بحث نخست از ربوبيت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مىگويد، و در آخر
عالىترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را بياد مىآورد، مىفرمايد:(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ).
و
ثانيا: روشن گرديد كه چرا جملههاى رب الناس ، ملك
الناس ، اله الناس را متصل و بدون واو عاطفه آورد، خواست تا
بفهماند هر يك از دو صفت الوهيت و سلطنت سببى مستقل در دفع شر است، پس خداى تعالى
سبب مستقل دفع شر است، بدين