نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 50
اگر دعا كند اجابت مىكنم، و اگر حاجت بخواهد بر
مىآورم، و اگر طلب آمرزش كند او را مىآمرزم.[1]
[اخلاص در
دعا به معناى ابطال اسباب عادى نيست.]
مؤلف: آنچه
اين دو حديث افاده مىكنند اين است كه دعا بايد خالص باشد، نه اينكه سببيت اسباب
وجودى عالم را كه آنها را ميان هر موجودى و حوائجش واسطه قرار داده ابطال كنند،
چون هر انسانى مىداند كه چنين اسبابى وجود دارند اما سببيت آنها را خدا به آنها
داده، نه اينكه خود آنها علت تامهاى باشند، كه مستقل از خداى سبحان فيض را به
معلولهاى خود برساند.
توضيح اينكه
انسان با فطرت خود اين معنا را درك مىكند كه براى حاجتش برآرندهاى است، كه فعلش
از او تخلف نمىكند، و نيز درك مىكند آنچه از سببهاى ظاهرى كه وى دست به دامن آنها
مىزند سبب تام نيستند، و فعل و اثرشان از آنها تخلف مىكند، كه آن شاعر مىگويد:
(ناگهان سركنگبين صفرا فزود).
پس انسان اين
شعور و درك را دارد كه آن مبدئى كه سرنخ تمامى امور آنجا است، و ركنى كه در تحقق و
وجود هر حاجت از حوائجش بدان اعتماد و دلگرمى دارد، غير اين اسباب ظاهرى است، و
لازمه اين درك آن است كه اعتماد كامل و ركون تام به اين اسباب نداشته باشد، بطورى
كه بكلى از آن سبب تام و حقيقى غافل بماند، و هر چيزى را مستند به سببهاى ظاهريش
بپندارد.
آرى انسان با
كمترين دقت و توجه ملتفت به اين نكته مىشود، حال اگر سؤالى كند و حاجتى بطلبد و
حاجتش هم برآورده گردد، از اين برآورده شدن كشف مىكند سؤالش سؤال از پروردگارش
بوده، و حاجتى كه داشته و از راه شعور باطنى خود آن را تشخيص داده از طريق اسباب
ظاهرى به درگاه پروردگارش رسيده، و از آنجا به وى افاضه شده است، و اگر همين حاجت
را از سببى از اسباب ظاهرى بخواهد، از كسى خواسته كه شعور فطرى و باطنيش حكم
مىكند به اينكه آن سبب، برآرنده حاجتش نيست، بلكه خيال مىكرده كه آن سبب برآرنده
حاجتش مىباشد، و قوه خياليش به عللى غير از شعور باطنى به حاجت، آن سبب را در
نظرش برآرنده حاجت تصوير كرده، و اين در همان مواردى است كه باطن آدمى مخالف با
ظاهر او است.
مثالى كه
مىتوانيم در اينجا بياوريم اين است كه، بسيار مىشود انسان چيزى را دوست دارد، و
به آن اهتمام مىورزد، تا آنكه آن را به دست مىآورد و مىبيند كه همين