نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 2 صفحه : 279
و بىريشه و بىدوام و بىخاصيت مثل زده است،(لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ)[1](وَ
الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى)، سرانجام از آن تقوا است [2](وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِينَ، إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ،
وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ)[3].
[به علت
محدود بودن فكر و درك انسان، غلبه خدايى براى اكثريت مردم مجهول است]
(وَ اللَّهُ غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ، وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا
يَعْلَمُونَ)[4] و آياتى
ديگر نظير اينها.
و اينكه در
ذيل آيه اخير فرموده: (و ليكن بيشتر مردم نمىدانند)، خود اشعار به اين دارد كه
اين غلبه خدايى طورى نيست كه همه مردم آن را بفهمند، بلكه اكثر مردم نسبت بدان
جاهلند، و اگر اين غلبه غلبه محسوس بود، همه آن را مىديدند، و ديگر معنا نداشت
بفرمايد:
بيشتر مردم
نمىدانند، پس غلبه نامبرده از دو جهت براى اكثريت مردم مجهول است، و آنها كه منكر
آنند انكارشان از دو جهت است.
اول اينكه
فكر انسان محدود است و تنها پيش پاى خود را مىبيند، و مىفهمد، و اما امورى كه از
نظر او غايب است نمىبيند، او هر چه مىگويد در باره وضع روز حاضرش مىگويد، و از
آينده خود غافل است، تنها دولت يك روزه را دولت و غلبه يك ساعته را غلبه مىداند،
و عمر كوتاه خود و زندگى اندك خويش را معيار و مقياس قرار داده، بر طبق آن بر له
يا عليه كل جهان حكم مىكند.
اما خداى
سبحان كه محيط به زمان و مكان، و حاكم بر دنيا و آخرت، و قيوم بر هر چيز است، وقتى
حكمى مىكند حكمش فصل، و چون قضايى مىراند قضايش حتم است، دنيا و عقبى نسبت به او
حاضر، و عالم واحدى است، او ترس فوت ندارد، و بهمين جهت در هيچ امرى عجله نمىكند،
پس ممكن است- بلكه واقع هم شده- كه فساد يك روز را وسيله اصلاح عمرى، و يا محروميت
فردى را وسيله رستگارى امتى قرار دهد، آن وقت جاهل تنگ نظر خيال مىكند كه وضع آن
يك فرد خدا را به ستوه آورده، و خدا نتوانسته آن را اصلاح كند، و يا فكر مىكند
خدا مغلوب هم مىشود، و كسانى مىتوانند از او پيشى بگيرند، (و چه بد حكمى است كه
مىرانند).
نمىدانند كه
خداى سبحان همانطور كه يك قطعه زمان را مىبيند، سراپاى سلسله
[1] تا حق را محقق، و باطل را نابود كند. سوره انفال آيه
8