responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 316

كسى كه پنجاه‌ساله شده بايد خود را مثل كسى بداند كه در حال جان كندن است‌[1].

مؤلف: اين روايت خالى از اين اشعار و اشاره نيست كه بلوغ اشد مراتب مختلفى دارد و اولين مرتبه آن كه غالبا در سن شانزده سالگى است احتلام است، و مرتبه دوم آن گذشتن شانزده سال ديگر است كه مى‌شود سى و سه سالگى. و در نظير اين آيه كه در سوره يوسف بود اخبارى ديگر نقل شد.

اين را هم بايد دانست كه در تفسير آيه اخبارى‌[2] نقل شده كه آيه را با حسين بن على 6 و ولادتش در شش ماهگى تطبيق كرده‌اند كه البته اين روايات همان جنبه تطبيق را دارند، نه اينكه بخواهند نزول آيه را در باره آن جناب بدانند.

[روايتى راجع به شان نزول آيه:(وَ الَّذِي قالَ لِوالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُما ...)]

و در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم و ابن مردويه از عبد اللَّه روايت آورده‌اند كه گفت: من در هنگامى كه مروان مشغول خطبه بود در مسجد بودم، و شنيدم كه گفت: خدا خواب خوشى به امير المؤمنين (يعنى معاويه) در باره فرزندش يزيد ارائه داده، و آن اين است كه او را جانشين خودش كند، هم چنان كه ابو بكر عمر را جانشين خود كرد. عبد الرحمن پسر ابو بكر صدا زد مگر حكومت اسلام هم مانند امپراطورى روم هرقلى و وراثتى است. اگر ابو بكر اين كار را كرد در باره هيچ يك از فرزندانش و از اهل بيتش نكرد، و معاويه به خاطر عرق پدر فرزندى نمى‌خواهد چنين كرامتى را نسبت به فرزندش بكند.

مروان گفت: مگر تو همان نيستى كه به پدر و مادرش گفت: اف لكما (منظور مروان اين بود كه تو فرزند ناخلفى هستى). عبد الرحمن گفت: مگر تو فرزند همان ملعون نيستى كه رسول خدا 6 پدرت را لعنت كرد؟

عبد اللَّه، ناقل جريان، مى‌گويد: عايشه اين توهين مروان به برادرش را شنيد، گفت:

اى مروان اين تو بودى به عبد الرحمن چنين و چنان گفتى، به خدا سوگند دروغ گفتى، آيه‌(أُفٍّ لَكُما) در باره او نازل نشده، بلكه در باره فلان بن فلان نازل شد[3].

و نيز در همان كتاب آمده كه ابن جرير از ابن عباس روايت كرده كه در باره آن كسى كه به پدر و مادرش گفته بود:(أُفٍّ لَكُما ...) گفته: اين آيه در باره يكى از فرزندان ابو بكر نازل شده‌[4].

مؤلف: اين معنا از قتاده و سدى هم نقل شده‌[5]. و داستان مروان و تكذيب گفتار او


[1] نور الثقلين، ج 5، ص 14 به نقل از خصال.

[2] نور الثقلين، ج 5، ص 14.

[3] ( 3 و 4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 41 و 42.

[4] ( 3 و 4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 41 و 42.

[5] ( 3 و 4 و 5) الدر المنثور، ج 6، ص 41 و 42.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 18  صفحه : 316
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست