نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 18 صفحه : 116
مىخواهد
بفهماند برگشت امور خلق به خداى تعالى دائمى است.
و
در اين جمله علاوه بر هشدارى كه بيانش گذشت، اشعارى هم به علت وحى و تكلم الهى
دارد، چون وقتى بنا شد مصير اشياء و بازگشت مخلوقات به سوى خدا باشد لا جرم براى
هر نوع از انواع موجودات راه مخصوصى است به سوى خدا كه بايد آن راه را طى كند، و
بر خداست كه هر نوعى را به سوى راه مخصوص به خودش هدايت فرمايد و او را به سوى
غايت و هدفش راه نمايد، هم چنان كه فرموده:(وَ عَلَى اللَّهِ
قَصْدُ السَّبِيلِ)[1] و
همين خود سخن گفتنى است از خدا با هر نوعى از انواع موجودات، به زبانى كه مناسب با
ذات آن است، كه وقتى آن را با انسان مقايسه كنيم، نامش را وحى و ارسال رسول
مىگذاريم.
بعضى
از مفسرين[2] گفتهاند:
تعبير به مضارع در جمله(تَصِيرُ الْأُمُورُ) به
منظور اين است كه بر آينده دلالت كند، نه استمرار، و منظور اين است كه بفهماند در
آينده يعنى در قيامت بازگشت همه به سوى خداست، و اين خود وعده خيرى است براى راه
يافتگان به سوى صراط مستقيم، و تهديد و وعيدى است براى گمراهان از آن صراط، ولى
وجه اول روشنتر است.
بحث
روايتى [ (رواياتى در باره اقسام وحى نازل بر پيامبر 6، ايمان آن حضرت قبل از
بعثت و ...)]
در
الدر المنثور است كه بخارى و مسلم و بيهقى از عايشه روايت كردهاند كه: حارث بن
هشام از رسول خدا 6 پرسيد: چگونه بر تو وحى مىشود؟ فرمود:
گاهى
فرشتهاى نزدم مىآيد به صورت صلصله جرس كه در پيش رويم صدا مىكند و من از صداى
او آنچه را كه مىخواهد بفهماند حفظ مىكنم، و اين قسم وحى از هر قسم ديگرى بر من
سختتر است. و گاهى فرشتهاى به صورت مردى نزدم ظاهر مىشود و با من حرف مىزند و
من سخنانش را حفظ مىكنم.
عايشه
مىگويد: من خود ديدهام كه گاهى در روزهاى بسيار سرد، وحى بر آن جناب نازل مىشد
و چون از او جدا مىشد با اينكه روز سردى بود عرق از پيشانى مباركش سرازير
مىگرديد[3].
[1] و بر خداست بيان راه عدل و راستى. سوره نحل، آيه 9.