نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 16 صفحه : 532
بنى اسرائيل
به موسى گفتند: تو او را كشتهاى، خدا به ملائكه دستور داد، جنازه هارون را برداشته،
به يك يك بنى اسرائيل نشان دهند، و بگويند كه او به مرگ خود مرده است، و بدين
وسيله موسى را تبرئه كرد (نقل از على و ابن عباس).
دوم
اينكه موسى مردى بسيار با حياء و پوشيده، و همواره شستشوى بدن خود را در نقطهاى
انجام مىداد كه كسى او را نبيند، بنى اسرائيل به گمان افتادند، كه لا بد عيبى
نظير پيسى و جذام در بدن او هست، كه اين قدر خود را از ما پنهان مىدارد، ناگزير
روزى براى شستشو به نقطه خلوتى رفته بود، و جامه خود را روى سنگى نهاده مشغول آب
تنى بود، كه ناگهان ديد سنگ جامه را برداشته مىرود، موسى لخت و عريان سنگ را
تعقيب كرد، و بنى اسرائيل همه ديدند كه بدن او از هر بدنى ديگر بى عيبتر، و
پاكيزهتر است، و خدا وى را از آنچه در بارهاش مىگفتند تبرئه كرد، (بدون سند نقل
از ابى هريره)[1].
مؤلف:
روايت اولى را الدر المنثور هم از ابن مسعود، و روايت دومى را از انس، و ابن عباس
نقل كرده[2].
و
در الدر المنثور است كه ابن منذر، و ابن مردويه، از سهل بن سعد ساعدى، روايت كرده
كه گفت: هرگز نشد كه رسول خدا 6 نوبتى بر اين منبر بنشيند، و آيه(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا
سَدِيداً) را تلاوت نكند[3].
مؤلف:
قريب به اين مضمون را از عايشه و ابى موسى اشعرى و عروه نيز نقل كرده[4].
و
در نهج البلاغه فرموده: سپس اداء امانت است كه هر كس اهل امانت نباشد، زيانكار و
خائب است، چون مساله امانت آن قدر اهميت دارد كه خدا آن را بر آسمانهاى مبنيه، و
زمينهاى گسترده، و كوههاى بلند كه ديگر بلندتر و بزرگتر از آنها نيست عرضه كرد،
پس اگر بنا بود به ملاك داشتن طول و عرض و قوت و عزت چيزى از اشفاق امتناع بورزد
كوهها و آسمانها و زمين مىورزيدند و ليكن از عقوبت آن ترسيدند، و به عقل آنها
رسيد چيزى كه به عقل انسان كه ضعيفتر از آنهاست نرسيد، چون انسان ظلوم و جهول
بوده است[5].
[دو
روايت در باره امانتى كه خدا عرضه كرد و توضيحى در باره اينكه مقصود از آن امانت،
ولايت امير المؤمنين 7 است]
و
در كافى به سند خود از اسحاق بن عمار، از مردى، از امام صادق (ع) روايت كرده، كه
در ذيل كلام خداى عز و جل:(إِنَّا عَرَضْنَا
الْأَمانَةَ ...)، فرموده: اين امانت