responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 409

امام امير المؤمنين (ع) فرمود اينكه خداى تعالى براى كسى لسان صدقى قرار دهد كه بعد از خودش در مردم باقى باشد، بهتر است از اينكه مالى به او بدهد كه آن را بخورد و به ارث به ديگران دهد ...[1].

و در الدر المنثور در ذيل جمله‌(وَ اغْفِرْ لِأَبِي) آمده كه عبد بن حميد و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از قتاده روايت كرده‌اند كه در تفسير(وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ) گفته: براى ما نقل كردند كه رسول خدا فرموده: در روز قيامت مردى مؤمن را مى‌آورند، در حالى كه دست پدر مشرك خود را به دست دارد، آتش ميان آن دو جدايى مى‌افكند، فرزند اميد دارد كه بتواند او را به بهشت ببرد، ولى منادى به وى ندا مى‌دهد: هيچ مشركى داخل بهشت نمى‌شود، فرزند مى‌گويد: پروردگارا پدرم را درياب، مگر به من وعده ندادى كه بيچاره‌ام نگذارى، و او هم چنان پافشارى مى‌كند و پدر را از آتش دوزخ پناه مى‌دهد، تا آنكه خداى تعالى پدر را با صورتى زشت و بويى متعفن و به شكل گفتارها درمى‌آورد و پسر از او متنفر شده رهايش مى‌كند كه تو پدر من نيستى. و ما به نظرمان رسيد كه منظور قتاده ابراهيم است، ولى آن روز نامى از ابراهيم نبود[2].

و در همان كتاب است كه بخارى و نسايى از ابو هريره از رسول خدا روايت كرده‌اند كه فرمود: روز قيامت آزر ابراهيم را مى‌بيند و ابراهيم او را پريشان و غبارآلود مشاهده مى‌كند، مى‌پرسد مگر به تو نگفتم كه نافرمانى من مكن؟ پدرش مى‌گويد: امروز ديگر نافرمانيت نمى‌كنم.

ابراهيم مى‌گويد: پروردگارا مرا وعده دادى كه در روز قيامت بيچاره‌ام نگذارى، چه بيچارگى بالاتر از اينكه پدرم از همه مردم از من دورتر است؟ خداى تعالى مى‌فرمايد: من بهشت را بر كافران حرام كردم، آن گاه خطاب مى‌رسد اى ابراهيم زير پايت را نگاه كن، ببين چيست؟

چون مى‌نگرد پدر خود را به شكل گفتارى آلوده مى‌بيند، پس پاى آن را مى‌گيرند و به آتش مى‌افكنند[3] مؤلف: اين دو خبر از اخبارى است كه ابراهيم (ع) را فرزند صلبى آزر مى‌داند، ولى در داستانهاى ابراهيم (ع) در سوره انعام گذشت كه اين اخبار به خاطر اينكه مخالف با صريح قرآن كريم است از حيز اعتبار ساقط است.

و در كافى به سند خود از سفيان بن عيينه روايت كرده كه گفت: از امام‌


[1] اصول كافى، ج 2، ص 154، ح 19.

[2] الدر المنثور، ج 5، ص 89.

[3] الدر المنثور، ج 5، ص 90.

نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی    جلد : 15  صفحه : 409
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست