از آنچه كه در معناى آيه گذشت روشن شد كه جمله(اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ) نظمى طبيعى دارد و آن اين
است كه جمله اتخذ فعلى است متعدى به دو مفعول كه الهه
مفعول اول و هواه مفعول دوم آن است و همين نظم با سياق سازگارى دارد،
چون گفتگو در سياق آيات، پيرامون شرك مشركين و عدولشان از پرستش خدا به پرستش بتها
و اعراضشان از اطاعت حق، يعنى اطاعت خدا و رو آوردنشان به اطاعت هوى، منشا اصلى
شرك بود و اين طائفه قبول داشتند كه اله و معبودى مطاع دارند و درست هم فهميده
بودند، چيزى كه هست معتقد بودند آن اله مطاع، همان هواى نفس خودشان است، لذا همان
را مطاع خود گرفته به جاى اينكه حق را اطاعت كنند آن را اطاعت كردند و هوى را در
جاى حق نشاندند، نه اينكه مطاع را در جاى غير مطاع نشانده باشند، دقت فرمائيد.
با همين بيان روشن مىشود اينكه جمعى[2]
از مفسرين گفتهاند: كلمه هواه مفعول اول و كلمه
الهه مفعول دوم فعل اتخذ است و چون تعجب همه ناشى از خدا شدن
هواست لذا هوى را مقدم ذكر كرده صحيح نيست. و همچنين كلام بعضى[3] ديگر كه گفتهاند اين تقدم و تاخر
به منظور افاده حصر بوده، زيرا همانطور كه گفتيم اصلا تقديم و تاخيرى در نظم آيه
نيست، تا اين محملها را برايش درست كنيم، مفسرين نامبرده به خاطر همين اشتباه مباحثى
طولانى براى توجيه تقديم و تاخير آوردهاند كه ما از ايراد آن چشم پوشيديم، چون
همين مقدار كه ما در تفسير آيه آورديم كافى است- ان شاء اللَّه تعالى.
[نفى سمع و عقل از كفار و تشبيه آنان به چهار پايان(بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا)]
(أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ
يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا) كلمه ام به اصطلاح اهل فن، منقطعه است و
حسبان به معناى ظن و پندار است و ضميرهاى جمع به اعتبار معنا همه به موصولى
بر مىگردند كه در آيه قبلى بود و ترديد ميان گوش و عقل از اين نظر است كه وسيله
آدمى به سوى سعادت يكى از اين دو طريق است، يا اينكه خودش تعقل كند و حق را تشخيص
داده پيرويش نمايد، يا از كسى كه
[1] آيا فكر مىكنى چه كسى بعد از خدا مىتواند كسى را كه هواى
نفس خويش را معبود گرفته و همان هوى، او را دانسته گمراه كرده و بر گوش و قلبش مهر
نهاده و بر چشمش پرده افكنده هدايت كند؟! ... سوره جاثيه، آيه 23.