[توضيح اينكه در بيان علت و حكمت نزول تدريجى قرآن فرمود:(كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ ... )]
كلمه ثبات ضد زوال را معنا مىدهد و اثبات و تثبيت هر دو
به يك معناست، تنها فرقى كه ميان آن دو مىباشد اين است كه اثبات دفعه
را مىرساند و تثبيت متضمن تدريج است.
و كلمه فؤاد به معناى قلب است و مراد از آن- هم چنان كه
مكرر گذشته- چيزى است كه انسان با آن اشياء را درك مىكند و آن همان نفس انسان
است، و كلمه ترتيل - به طورى كه گفتهاند[1]-
به معناى ترسيل يعنى پشت سر هم آوردن چيزى است. و كلمه
تفسير به طورى كه راغب گفته: به معناى مبالغه در اظهار معناى معقول است به
خلاف كلمه فسر - به فتح فاء و سكون سين- كه تنها به معناى اظهار آن
معناست بدون مبالغه[2].
و از ظاهر سياق بر مىآيد كه كلمه كذلك متعلق است به
فعلى مقدر كه جمله لنثبت آن را تعليل مىكند، و جمله
رتلناه نيز عطف بر آن تعليل است و تقدير كلام:
نزلناه (القرآن) نجوما متفرقة لا جملة واحدة لنثبت به
فؤادك- آن را (قرآن را) متفرق نازل كرديم و نه يك جا تا قلب ترا به تدريج آرامش
دهيم مىباشد. و اينكه بعضى[3] گفتهاند:
كلمه كذلك تتمه سخنان كفار است سخن بسيار بى معنايى است.
پس اينكه فرمود:(كَذلِكَ
لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ) بيان تامى است براى علت به
تدريج نازل شدن.
توضيح اينكه: به طور كلى تعليم هر علمى و مخصوصا علمى كه مربوط به
عمل باشد از اين راه صورت مىگيرد كه معلم مسائل آن علم را يكى يكى به شاگرد القاء
كند، تا همه فصول و ابوابش تمام شود.
در چنين صورت است كه بعد از تمام شدن تعليم و تعلم، يك صورت اجمالى
از مسائل در ذهن شاگرد نقش مىبندد.- البته همانطور كه گفتيم صورت اجمالى نه
تفصيلى- و در نتيجه در مواقع احتياج بايد دوباره به مسائلى كه خوانده مراجعه نمايد
تا به طور مفصل آن را درك كند، چون با صرف تلقى از معلم، در نفس مستقر نمىشود به
طورى كه نفس بر آن معلومات نشو و نماء نموده و آثار مطلوب بر آن مترتب شود بلكه
محتاج است به اينكه وقت