نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 139
حالى كه ام مسطح هم جهت رفع حاجت با من
بيرون آمده بود تا به مناصع برود. و مناصع محل رفع حاجت بود، كه زنان جز در شبها
از اين شب تا شب ديگر بدانجا نمىرفتند و اين قبل از رسم شدن مستراح در خانهها
بود، تا آن روز به رسم عرب قديم براى قضاى حاجت به گودالها مىرفتيم و از اينكه در
خانه مستراح بسازيم ناراحت و متاذى بوديم.
پس من و ام مسطح از در خانه بيرون شده لباس خود را بلند كرديم كه
بنشينيم، ام مسطح پايش به جامهاش گير كرد و افتاد، و گفت: هلاك باد مسطح، من
گفتم: اين چه حرف بدى بود كه زدى، به مردى كه در جنگ بدر شركت كرده بد مىگويى؟
گفت: اى خانم! مگر نشنيدهاى كه چه حرفهايى مىزند؟ گفتم: نه، مگر چه مىگويد؟ آن
گاه شروع كرد داستان اهل افك را نقل كردن كه از شنيدن آن مرضم بدتر شد.
و همين كه به خانه برگشتم رسول خدا 6 به ديدنم آمد و بر من سلام
كرد و پرسيد چطورى؟ گفتم: اجازه مىدهى به سراغ پدر و مادرم بروم؟- مىگويد: من از
اين اجازه خواستن اين منظور را داشتم كه از پدر و مادرم داستان افك را بشنوم،- آن
گاه مىگويد: رسول خدا 6 به من اجازه داد. پس به خانه پدر و مادرم رفتم، و به
مادرم گفتم: اى مادر مردم چه مىگويند؟ گفت: دخترم ناراحت مباش كمتر زنى زيبا پيدا
مىشود كه نزد شوهرش محبوب باشد و با داشتن چند هوو حرفى دنبالش نزنند، گفتم:
سبحان اللَّه مردم اين طور مىگويند؟ پس گريه مرا گرفت و آن شب تا
صبح گريستم و نتوانستم از اشكم خوددارى كنم و خواب به چشمم نيامد، تا صبح شد و من
هنوز مىگريستم.
رسول خدا 6 على بن ابى طالب و اسامة بن زيد را خواست و با ايشان
درباره جدايى از همسرش گفتگو و مشورت كرد، اسامه چون از براءت خانواده او آگاهى
داشت، و چون نسبت به خانواده او خيرخواه بود گفت: يا رسول اللَّه همسرت را داشته
باش كه ما جز خير سابقهاى از ايشان نداريم، و اما على بن ابى طالب گفت: يا رسول
اللَّه 6 خدا كه تو را در مضيقه نگذاشته و قحطى زن هم نيست علاوه بر اين از كنيز
او اگر بپرسى تو را تصديق مىكند پس رسول خدا 6 دستور داد بريرة بيايد، چون آمد
حضرت پرسيد: اى بريرة آيا چيزى كه مايه شك و شبههات باشد از عايشه ديدهاى؟ گفت:
نه به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث كرده من از او هيچ سابقه سويى ندارم، جز
اينكه او جوان است، و خوابش سنگين، بارها شده كه براى خانه خمير مىكند و همان جا
خوابش مىبرد، تا آنكه حيوانات اهلى مىآيند و خمير را مىخورند.
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 15 صفحه : 139