نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 14 صفحه : 405
و از سخنان عجيبى كه در بيان عموميت آيه
زدهاند سخن فخر رازى در تفسير كبير است كه بعد از تقرير اينكه آيه شريفه عام است
و هر صاحب نفسى را شامل مىشود گفته است: آيه شريفه تخصيص خورده چون خداى تعالى
خودش نيز داراى نفس است هم چنان كه فرمود:(تَعْلَمُ ما
فِي نَفْسِي وَ لا أَعْلَمُ ما فِي نَفْسِكَ) و
مىدانيم كه(كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ
الْمَوْتِ) شامل او نمىشود علاوه بر اين مرگ بر او محال
است و نيز در جمادات تخصيص خورده چون آنها نيز نفوس دارند ولى نمىميرند. سپس گفته
و عامى كه تخصيص خورده باشد در غير مورد تخصيص حجت است پس بر طبق ظاهرش عمل مىشود
در نتيجه همين آيه كلام فلاسفه را باطل مىكند كه گفتهاند: ارواح بشرى و عقول
مفارقه و نفوس فلكيه مرگ ندارند[1].
و ما در اشكال به آن مىگوييم:
اولا: نفس به معنايى كه بر خداى تعالى و بر هر چيز اطلاق مىشود نفس
به استعمال اولى از استعمالات سهگانه است كه گذشت و گفتيم جز با اضافه استعمال
نمىشود ولى نفسى كه در آيه شريفه مورد بحث است اضافه به چيزى نشده و اين خود دليل
روشنى است كه مراد از آن استعمال اولى نيست پس باقى مىماند يكى از دو استعمال
ديگر و چون در سابق گفتيم كه استعمال سومى هم مراد نيست باقى مىماند استعمال
دومى.
و ثانيا: اينكه جمادات را از موت استثنا كرد صحيح نيست و با آيه(كُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياكُمْ) و جمله(أَمْواتٌ غَيْرُ
أَحْياءٍ) و امثال آن منافات دارد زيرا در اين جملات موت را به جمادات نسبت
داده.
و ثالثا: اينكه گفت: همين آيه كلام فلاسفه را باطل مىكند كه
گفتهاند ... اشتباه است، براى اينكه مساله مورد بحث فلاسفه مسالهاى است
عقلى، كه طريقه تحقيق در آن برهان است، و برهان حجتى است مفيد يقين، اگر حجتى كه
فخر و امثال وى عليه اين برهان اقامه نموده، و يا بعضى از آن حجتها، آن طور كه
خودشان ادعا نمودهاند، برهانى باشد، باعث مىشود كه ديگر آيه در مقابل آن ظهورى
نداشته باشد، و با در نظر گرفتن اينكه ظهور حجتى است ظنى، ديگر چطور تصور مىشود
برهان آقايان با ظن به خلاف جمع شود؟ و اگر حجت ايشان برهان و مفيد علم نباشد،
مسائل مورد نظرشان هم ثابت نمىشود، و وقتى ثابت نشود، ديگر حاجتى به ظهور آيه كه
ظن به خلاف است باقى نمىماند.
جمله(كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ
الْمَوْتِ) همانطور كه تقرير و تثبيت مضمون