نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 269
در جمله(وَ أَلْفَيا سَيِّدَها لَدَى
الْبابِ)[1] و جمله(وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْواهُ)[2] سخن از او به ميان آمده.
اين نظريه ما
بود در باره آيه مورد بحث و ليكن بعضى[3]
از مفسرين گفتهاند كه: اين كلام و همچنين آيه بعد از آن تتمه گفتار همسر عزيز است
كه با جمله(الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ) شروع شده بود، و
ليكن بزودى اشكالى را كه بر آن وارد است ايراد خواهيم كرد انشاء اللَّه.
[مفاد سخن
يوسف 7 كه بعد از معلوم شدن بى گناهىاش گفت:(وَ ما
أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ ...)]
(وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما
رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ).
اين آيه تتمه
گفتار يوسف (ع) است، و آن را بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبليش كه گفت:
من او را در غيابش خيانت نكردم بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مىآمد
(يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم) و چون آن جناب از انبياى مخلص
و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل
نبودهاند، لذا فورى و تا فوت نشده اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از
خود نشان دادم بحول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم
رحمتى است از ناحيه پروردگارم. و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه بحسب طبع،
اماره بسوء و مايل به شهوات است نگذاشت، بلكه گفت: من خود را تبرئه نمىكنم زيرا
نفس، بطور كلى آدمى را بسوى بدىها و زشتيها وامىدارد مگر آنچه كه پروردگارم ترحم
كند.
پس در حقيقت
اين كلام يوسف نظير كلام شعيب است كه گفت:(إِنْ أُرِيدُ إِلَّا
الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ)[4].
پس اينكه
گفت: من نفس خود را تبرئه نمىكنم اشاره است به آن قسمت از كلامش كه
گفت: من او را در غيابش خيانت نكردم و منظور از آن اينست كه من اگر
اين حرف را زدم بدين منظور نبود كه نفس خود را منزه و پاك جلوه دهم، بلكه به اين
منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم، آن گاه همين معنا
را تعليل نموده فرمود: زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است و
بالطبع، انسان را بسوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است دعوت
مىنمايد، پس اين خود از نادانى است