نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 172
مىدهد، اينك به متن
آيه برمىگرديم.
[معناى
اينكه اگر يوسف 7 برهان پروردگارش را نديده بود قصد همسر عزيز را كرده
بود(وَ هَمَّ بِها لَوْ لا ...)]
پس اينكه
فرمود:(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى
بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ
عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ) شكى نيست كه اشاره است به چگونگى نجات يوسف
از آن غائله هولناك و از سياق برمىآيد كه منظور از گرداندن سوء و فحشاء از يوسف،
نجات يوسف است از آنچه كه همسر عزيز مىخواست و به خاطر رسيدن به آن با وى مراوده
و خلوت مىكرد. و نيز برمىآيد كه مشار اليه كذلك همان مفادى است كه
جمله(أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ) مشتمل بر آن است.
پس برگشت
معناى(كَذلِكَ لِنَصْرِفَ) به اين ميشود كه
يوسف (ع) از آنجايى كه از بندگان مخلص ما بود، ما بدى و فحشاء را به وسيله آنچه كه
از برهان پروردگارش ديد از او بگردانديم. پس معلوم شد سببى كه خدا به وسيله آن سوء
و فحشاء را از يوسف گردانيد تنها ديدن برهان پروردگارش بود.
لازمه اين
حرف اين است كه جزاء مقدر لو لا ارتكاب سوء و فحشاء باشد و لازمه اين
هم اين است كه(لَوْ لا أَنْ رَأى ...) قيد براى(وَ هَمَّ بِها) باشد، لازمه اين نيز اين است كه هم يوسف به
او عينا مانند هم او به يوسف، يعنى تصميم بر معصيت باشد. پس در
نتيجه هم يوسف به او داخل در تحت شرط قرار مىگيرد، و اين مىشود: اگر
نبود كه يوسف برهان پروردگار خود را ديد او هم ممكن بود قصد كند.
براى اينكه
كلمه لو لا هر چند ملحق به ادوات شرط است، و علماى نحو گفتهاند جايز
نيست كه جزاى شرط بر خود شرط مقدم باشد، و خلاصه هر چند لو لا را
به ان شرطيه قياس كردهاند و ليكن بايد دانست كه جمله(وَ هَمَّ بِها) جزاى لو لا نيست، بلكه به دليل اينكه عطف شده
بر(وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ) و جمله همت
به جمله قسم خورده شده براى لام قسم در
لقد است، پس جمله(وَ هَمَّ بِها) نيز قسم خورده
شده آن خواهد بود، و چون معناى جزاء را هم داشتهاند لذا جزاى او حذف شده، و
مثل اين شده كه بگوييم به خدا قسم هر آينه او را مىزنم اگر مرا بزند
و معلوم است كه به خاطر ان شرطيه معنى اين مىشود: به خدا سوگند
اگر مرا بزند من او را مىزنم .
پس معناى آيه
اين مىشود: به خدا قسم هر آينه همسر عزيز قصد او را كرد و به خدا قسم او هم
اگر برهان پروردگار خود را نديده بود هر آينه قصد او را كرده بود و چيزى نمانده
بود كه مرتكب معصيت شود . و اينكه مىگوييم چيزى نمانده بوده و
نمىگوييم معصيت مىكرد، براى اين است كه كلمه هم بطورى كه مىگويند
جز در مواردى كه مقرون به مانع
نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 11 صفحه : 172