نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 491
بر صورت خود نهاد و
حيرت زده گفت: وا ويلتاه و گفت: آيا من كه پير زنى عجوزهام آن هم از شوهرم كه
مردى بسيار سالخورده است فرزنددار مىشوم؟
ابن عباس
اضافه مىكند كه كلام خداى تعالى كه مىفرمايد:(فَلَمَّا
ذَهَبَ عَنْ إِبْراهِيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى) مربوط است
به بعد از بشارت، و مجادله آن جناب اين بود كه پرسيد:
قصد كجا را
داريد، و به سوى چه قومى مبعوث شدهايد؟ جبرئيل گفت: بسوى قوم لوط، و ما مامور
شدهايم آن قوم را عذاب كنيم.
ابراهيم (ع)
گفت: آخر لوط در بين آن قوم است؟ گفتند، ما داناتر از هر كسيم به اينكه چه كسى در
آن قوم هست و مطمئن باش كه ما او و اهلش را حتما نجات مىدهيم مگر همسرش را كه-
بطورى كه- بعضى معتقدند نامش والقة بوده، ابراهيم پرسيد: حال اگر در بين آن قوم صد
نفر مؤمن باشد آنان را نيز عذاب مىكنيد؟ جبرئيل گفت: نه، پرسيد: اگر نود مؤمن
باشد آيا آنها را عذاب مىكنيد؟ جبرئيل گفت: نه، پرسيد: اگر هشتاد نفر باشد چطور،
عذابشان مىكنيد؟ جبرئيل گفت: نه، هم چنان ابراهيم شمرد تا رسيد به يك مؤمن و
جبرئيل همه را فرمود: نه، و چون به ابراهيم نگفتند كه در آن قوم يك مؤمن هست خودش
گفت: آخر لوط در آن ميان است؟ در پاسخ گفتند: ما بهتر مىدانيم چه كسى در آن ميان
هست و ما بطور حتم او و اهلش را نجات مىدهيم مگر همسرش را.[1]
مؤلف: هر چند در متن اين حديث اضطرابى به چشم مىخورد، زيرا كلام ابراهيم را كه
گفت:(إِنَّ فِيها لُوطاً) دو بار ذكر كرد يكى
قبل از آن سؤالهاى مسلسل و يك بار هم بعد از آن ولى به هر حال منظور واضح است.
و در تفسير
عياشى از ابى حمزه ثمالى از امام ابى جعفر (ع) روايت آورده كه فرمود: خداى تبارك و
تعالى وقتى قضاء عذاب قوم لوط را راند و آن را مقدر فرمود- مىدانست كه ابراهيم
بنده حليمش به سختى اندوهناك مىشود- دوست داشت براى تسليت خاطر او فرزندى دانا به
او مرحمت كند تا جريحه دل آن جناب از انقراض قوم لوط التيامى يابد.
امام باقر
(ع) اضافه فرمود كه: خداى تعالى به اين منظور رسولانى از فرشتگان نزد آن جناب گسيل
داشت تا او را به ولادت اسماعيل بشارت دهند سپس امام فرمود:
فرستادگان
شبانه بر ابراهيم (ع) وارد شدند، آن جناب ترسيد كه مبادا دزد باشند، رسولان وقتى
حالت ترس و دلواپسى او را ديدند گفتند: سلاما يعنى نسلم سلاما-
سلامت