نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 490
كه اين مطلب از كجاى
داستان استفاده مىشود؟ ممكن است بگوييم: از جمله:
(إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ) استفاده مىشود، چون
اين جمله مناسبتر به آن است كه بگوييم منظور ابراهيم (ع) از آن گفتارش درخواست
بقاى قوم لوط بود نه خود لوط پيغمبر، علاوه بر اين جمله(يُجادِلُنا فِي قَوْمِ لُوطٍ) و جمله(إِنَّهُمْ
آتِيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ) سخن از هلاكت قوم دارند، در جمله اول
ابراهيم (ع) در باره هلاكت قوم مجادله مىكند و در جمله دوم فرشتگان از هلاكت قوم
در آينده نزديك خبر مىدهند و اين دو جمله مناسبتى با درخواست بقاى قوم خود لوط
دارد.
و در تفسير
عياشى از عبد اللَّه بن سنان روايت آورده كه گفت: از امام صادق (ع) شنيدم كه
مىفرمود:(جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ) يعنى گوسالهاى
بريان و پخته شده آورد.[1] و در
معانى الاخبار به سند صحيح از عبد الرحمن بن حجاج از امام صادق (ع) روايت كرده كه
در تفسير جمله(فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ) فرموده:
يعنى حيض شد.[2] و در الدر
المنثور است كه اسحاق بن بشر و ابن عساكر از طريق جويبر از ضحاك از ابن عباس روايت
كرده كه گفت: وقتى ابراهيم ديد دست ملائكه به گوساله نمىرسد بدش آمد و از آنان
ترسيد و اين ترس ابراهيم از اين باب بود كه در آن روزگاران رسم بر اين بود كه هر
كس قصد آزار كسى را داشت نزد او غذا نمىخورد چون فكر مىكرد اگر او مرا با طعام
خود احترام كند ديگر جايز نيست من او را بيازارم، ابراهيم (ع) ذهنش به اين مساله
متوجه شد و ترسيد مبادا قصد سويى داشته باشند و به حدى ترسيد كه بندهاى بدنش به
لرزه افتاد.
در همين ميان
همسرش ايستاده مشغول خدمتگزارى آنان بود، رسم ابراهيم (ع) هم چنين بود كه وقتى
مىخواست ميهمانى را زياد احترام كند ساره را به خدمت وا مىداشت، ساره در اين
هنگام خنديد و بدين جهت خنديد كه مىخواست گفتارى كه مىخواهد بگويد را با خندهاش
گفته باشد، پس گفت: از چه مىترسى؟ اينها سه نفرند و تو خانواده و غلامان دارى،
جبرئيل در پاسخ ساره گفت: اى خانم خندهرو! بدان كه تو بزودى فرزندى خواهى آورد به
نام اسحاق و از اسحاق فرزندى مىشود به نام يعقوب، ساره كه با چند نفر در حال آمدن
بود (و يا در حالى كه ضجه مىكرد) از شدت حيا با همه كف دو دست و انگشتان باز