نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 10 صفحه : 264
[دو روايت از امام
باقر و امام صادق 8، مربوط به طلب روزى حلال از راه كار و تلاش]
و در كافى از
امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: امير المؤمنين بارها مىفرمود: بدانيد و به
يقين بدانيد كه خداى عز و جل به هيچ بندهاى هر قدر هم تلاشگر باشد و هر قدر زرنگى
و چارهانديشىاش عظيم باشد و بسيار حيلهگر و نيرنگ باز باشد اجازه نمىدهد از
مقدراتى كه او در ذكر حكيم برايش تقدير كرده پيشى گرفته و آن مقدرات را تغيير دهد.
ايها الناس! هيچ انسانى به علت مهارتش نمىتواند پشيزى از آنچه برايش مقدر شده
زيادتر به دست آورد و هيچ انسانى به علت حماقت و كودنىاش پشيزى از آنچه برايش
مقدر شده كمتر نمىگيرد.
و بنا بر اين
كسى كه به اين دو نكته علم و اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل كند در به دست آوردن
بهرهاش از ساير مردم راحتتر است، و كسى كه به اين معانى علم دارد و ليكن بر طبق
آن عمل نمىكند در خسارتش از همه مردم خاسرتر و زيانكارتر است، و چه بسيار افرادى
كه غرق نعمتند ولى خدا به منظور استدراج غرق نعمتشان كرده و چه بسيار گرفتاران و
تهى دستانى كه خدا خيرشان را در تهى دستى ديده.
بنا بر اين،
اى تلاشگر در تلاش خود از خدا پروا داشته باش و در شتابت كوتاه بيا، و از خواب
غفلتت بيدار شو، و در آنچه از ناحيه خداى عز و جل به زبان پيامبر گرامىاش جارى
شده تفكر كن ...[1] و در كافى
به سند خود از ابن ابى عمير از عبد اللَّه بن حجاج از امام صادق (ع) روايت كرده كه
فرمود: محمد بن منكدر بارها مىگفت من خيال نمىكردم كه على بن الحسين (ع) فرزندى
از خود به يادگار خواهد گذاشت كه از خودش بهتر باشد، و چون فرزندش محمد بن على را
ديدم رفتم تا او را موعظهاى كنم، ولى او مرا موعظه كرد. دوستانش از او پرسيدند به
چه چيز تو را موعظه كرد؟ گفت: روزى كه هوا بسيار گرم بود به اطراف مدينه رفتم و به
ابو جعفر محمد بن على كه مردى تنومند بود برخوردم و ديدم كه به دست دو غلام و يا
آزاد شده سياه تكيه كرده است در دل با خود گفتم سبحان اللَّه! مرد محترمى از
محترمين قريش در اين ساعت روز و با چنين حالتى به دنبال دنيا برخاسته جا دارد او
را موعظهاى كنم و حتما اين كار را خواهم كرد.
لا جرم به
نزديكش رفته سلام كردم، ايشان در حالى كه عرق از سر و رويش مىريخت با حالتى كه
بيانگر بى مهرى بود جواب سلامم را داد. عرض كردم: خدا تو را اصلاح كند آيا اين
درست است كه مردى محترم از شيوخ قريش در اين ساعت و با اين حالت در طلب دنيا باشد؟
و