نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 574
است؟
مگر اينكه
اصلا بگويند: اجتماع عام طبيعى، از ناحيه خود هيچ حكمى ندارد، بلكه هر حكمى كه هست
مال خواسته افراد است، مخصوصا در جايى كه آن فرضيه با سعادت افراد سر و كار داشته
باشد كه در پاسخشان مىگوييم دوباره بايد همه آن حرفهايى كه در باره حسن و قبح و
فضيلت و رذيلت زديم و گفتيم كه اين احكام بالأخره سر از اقتضايى در مىآورد كه
دائما در طبيعت انسان هست، تكرار كنيم.
علاوه بر
اينكه در اين سخن محذور ديگرى نيز هست و آن اين است كه حسن و قبح و ساير احكام
اجتماعى- كه حجتهاى اجتماعى و استدلالش از آن تركيب مىيابد- اگر تابع اهداف بوده
باشد، با در نظر گرفتن اينكه ممكن و بلكه واقعيت اين است كه اهداف مختلف و متناقض
و متباين است، بايد هيچوقت در هيچ اجتماعى يك هدف اجتماعى مشترك كه مقبول همه
افراد و اجتماعات بوده باشد، يافت نشود، و وقتى يافت نشد، آن هدفى دنبال ميشود كه
طرفدارانش قدرتمندتر باشند و معلوم است كه در اينصورت تقدم و موفقيت هم از آن
قدرتمندان خواهد بود.
در اينصورت
اين سؤال پيش مىآيد: آيا اين طبيعت انسانيت است كه او را به يك نحوه زندگى
اجتماعى سوق ميدهد، كه در آن زندگى هيچگونه تفاهمى ميانه اجزائش نباشد و در هيچ يك
از احكامش اتفاق نظر نداشته باشند جز يك حكم كه آنهم مايه تباهى اجتماع است و آن
عبارت است از:
دو شير گرسنه يكى ران گور
شكار است آن را كه او راست زور
و آيا كسى
مىتواند بخود جرأت دهد و بگويد حكم طبيعت انسان و اقتضاء وجوديش حكمى است متناقض،
آنهم تناقضى به اين زشتى كه خودش خود را باطل كند و از بين ببرد؟
يك بحث
روايتى ديگر مربوط به متفرقاتى از آنچه گذشت
از امام باقر
(ع) روايت شده كه فرمود: مردى خدمت رسول خدا 6 شرفياب شد و عرضه داشت: من براى
جهاد بسيار نشاط و رغبت دارم، فرمود: در راه خدا جهاد كن كه اگر كشته شوى زنده
خواهى شد و نزد خدا روزى خواهى خورد و اگر سالم برگشتى و بمرگ طبيعى مردى، اجرت
نزد خدا محفوظ است.[1]