نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 429
و اين معنا هر چند كه
مانند معناى اولى كه براى اسلام كرديم، اختيارى آدمى است، و اگر كسى مقدمات آن را
فراهم كند، مىتواند به آن برسد، الا اينكه وقتى اين اسلام با وضع انسان عادى، و
حال قلب متعارف او، سنجيده شود، امرى غير اختيارى مىشود، يعنى- با چنين حال و
وصفى- رسيدن به آن، امرى غير ممكن مىشود، مانند ساير مقامات ولايت، و مراحل
عاليه، و نيز مانند ساير معارج كمال، كه از حال و طاقت انسان متعارف، و متوسط
الحال بعيد است، چون مقدمات آن بسيار دشوار است.
و به همين
جهت ممكن است آن را امرى الهى، و خارج از اختيار انسان دانسته، از خداى سبحان
درخواست كرد: كه آن را به آدمى افاضه فرمايد، و آدمى را متصف بدان بگرداند.
علاوه بر
آنچه گفته شد، در اينجا نظريست دقيقتر، و آن اينست كه آنچه به انسانها نسبت داده
مىشود، و اختيارى او شمرده مىشود، تنها اعمال است، و اما صفات و ملكاتى كه در
اثر تكرار صدور عمل در نفس پيدا مىشود، اگر به حقيقت بنگريم اختيارى انسان نيست،
و ميشود، و يا بگو اصلا بايد بخدا منسوب شود، مخصوصا اگر از صفات فاضله، و ملكات
خير باشد، كه نسبت دادنش بخدا اولى است، از نسبت دادنش به انسان.
و عادت قرآن
نيز بر همين جارى است، كه همواره نيكىها را بخدا نسبت مىدهد، از ابراهيم حكايت
مىكند كه از خدا نماز مسئلت مىدارد: ((رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ
الصَّلاةِ، وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي)، خدايا مرا و از ذريهام اشخاصى را، بپا
دارنده نماز كن)[1] و نيز از
او حكايت ميكند كه گفت:
((وَ
أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ)، مرا به صالحان بپيوند)[2].
و از سليمان
(ع) حكايت مىكند، كه بعد از ديدن صحنه مورچگان، گفت: ((رَبِّ
أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى
والِدَيَّ، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ)، پروردگارا نصيبم
كن، كه شكر نعمتت بجاى آورم، آن نعمتى كه بر من و بر والدينم ارزانى داشتى، و
اينكه عمل صالحى كنم، كه تو را خوش آيد).[3]
و از ابراهيم حكايت كرده كه در آيه مورد بحث از خدا اسلام خواسته، ميگويد:(رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ) الخ.
پس معلوم شد
كه مراد باسلام غير آن معنايى است كه آيه شريفه ((قالَتِ
الْأَعْرابُ: آمَنَّا قُلْ: لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا: أَسْلَمْنا، وَ
لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ)، اعراب گفتند: ايمان
آورديم، بگو: نه ايمان نياوردهايد، بلكه بايد بگوئيد: اسلام آورديم، چون هنوز
ايمان در دلهاى شما داخل نشده)[4]