نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 398
(لَيْسَتِ
الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ، وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتابَ، كَذلِكَ قالَ الَّذِينَ
لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ))[1] الخ، به مشركين غير يهود و نصارى داد و آنان را طائفه سومى
از كفار معرفى كرد.
[مماثلت
اهل كتاب و كفار در طرز فكر و عقائد]
پس در آيه
113 كه گذشت اهل كتاب را در اين گفتار ملحق به مشركين و كفار عرب كرد، و در آيه
مورد بحث مشركين و كفار را ملحق به اهل كتاب مىكند و مىفرمايد: (آنها كه
نمىدانند گفتند: چرا خدا با خود ما سخن نمىگويد؟ و يا معجزهاى بخود ما نميدهد؟
آنها هم كه قبل از ايشان بودند، همين حرف را زدند- يعنى يهود و نصارى- چون در
ميانه اهل كتاب يهوديان همين حرف را به پيغمبر خدا موسى ع زدند، پس اهل كتاب و كفار
در طرز فكر و در عقائدشان مثل هم هستند، آنچه آنها مىگويند، اينها هم ميگويند، و
آنچه اينها ميگويند آنها نيز مىگويند،(تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ) طرز
فكرهاشان يك جور است.
(قَدْ
بَيَّنَّا الْآياتِ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) الخ، اين جمله جواب از گفتار كفار است
و مراد اينست كه آن آياتى كه مطالبه مىكنند، برايشان فرستاديم، و خيلى هم آياتى
روشن است، اما از آنها بهره نمىگيرند، مگر مردمى كه بآيات خدا يقين و ايمان داشته
باشند و اما اينها كه (لا يعلمون، علمى ندارند)، دلهايشان در پس پرده جهل قرار
دارد و بافت عصبيت و عناد مبتلا شده و آيات بحال مردمى كه نمىدانند سودى ندارد.
از همين جا
روشن مىشود، كه چرا كفار را بوصف بى علمى توصيف كرد و در تاييد آن، روى سخن از
آنان بگردانيده، خطاب را متوجه رسول خدا 6 نمود و اشاره كرد به اينكه او
فرستادهاى از ناحيه خدا است، و بحق و بمنظور بشارت و انذار فرستاده شده تا آن
جناب را دلخوش سازد و بفهماند اين كفار اصحاب دوزخند و اين سرنوشت برايشان نوشته
شده و ديگر اميدى بهدايت يافتن و نجاتشان نيست.
(وَ لا
تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحِيمِ)، اين جمله همان معنايى را ميرساند، كه در اول
سوره آيه:(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ
أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) در صدد بيان آن بود.[2]