نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 316
هر امت ديگرى از
انقياد در برابر حق بودند، هم چنان كه كفار عرب هم كه پيامبر اسلام گرفتار آنان
شد، دست كمى از بنى اسرائيل نداشتند، و لجاجت و خصومت با حق را بجايى رساندند كه
آيه: ((إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَواءٌ
عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ)، كسانى كه كفر ورزيدند، چه انذارشان بكنى، و چه
نكنى ايمان نمىآورند)[1] در حقشان
نازل شد و هيچ قساوت و جفا، و هيچ رذيله ديگر از رذائل، كه قرآن براى بنى اسرائيل
ذكر مىكند، نيست، مگر آنكه در كفار عرب نيز وجود داشت، و بهر حال اگر در قصههاى
بنى اسرائيل كه در قرآن آمده دقت كنى، و در آنها باريك شوى، و باسرار خلقيات آنان
پى ببرى، خواهى ديد كه مردمى فرو رفته در ماديات بودند، و جز لذائذ مادى، و صورى،
چيزى ديگرى سرشان نميشده، امتى بودهاند كه جز در برابر لذات و كمالات مادى تسليم
نميشدند، و بهيچ حقيقت از حقائق ما وراء حس ايمان نمىآوردند، هم چنان كه امروز هم
همينطورند.
و همين خوى،
باعث شده كه عقل و ارادهشان در تحت فرمان و انقياد حس و ماده قرار گيرد، و جز
آنچه را كه حس و ماده تجويز كند، جائز ندانند، و بغير آن را اراده نكنند، و باز
همين انقياد در برابر حس، باعث شده كه هيچ سخنى را نپذيرند، مگر آنكه حس آن را
تصديق كند، و اگر دست حس بتصديق و تكذيب آن نرسيد، آن را نپذيرند، هر چند كه حق
باشد.
و باز اين
تسليم شدنشان در برابر محسوسات، باعث شده كه هر چه را مادهپرستى صحيح بداند، و
بزرگان يعنى آنها كه ماديات بيشتر دارند، آن را نيكو بشمارند، قبول كنند، هر چند
كه حق نباشد، نتيجه اين پستى و كوتاه فكريشان هم اين شد: كه در گفتار و كردار خود
دچار تناقض شوند، مثلا مىبينيم كه از يك سو در غير محسوسات دنباله روى ديگران را
تقليد كوركورانه خوانده، مذمت مىكنند، هر چند كه عمل عمل صحيح و سزاوارى باشد، و
از سوى ديگر همين دنبالهروى را اگر در امور محسوس و مادى و سازگار با هوسرانيهايشان
باشد، مىستايند، هر چند كه عمل عملى زشت و خلاف باشد.
يكى از
عواملى كه اين روحيه را در يهود تقويت كرد، زندگى طولانى آنان در مصر، و در زير
سلطه مصريان است، كه در اين مدت طولانى ايشان را ذليل و خوار كردند، و برده خود
گرفته، شكنجه دادند و بدترين عذابها را چشاندند، فرزندانشان را مىكشتند، و
زنانشان را زنده نگه ميداشتند، كه همين خود عذابى دردناك بود، كه خدا بدان
مبتلاشان كرده بود.
و همين وضع
باعث شد، جنس يهود سرسخت بار بيايند، و در برابر دستورات انبيايشان انقياد نداشته،
گوش بفرامين علماى ربانى خود ندهند، با اينكه آن دستورات و اين فرامين، همه بسود
معاش و معادشان بود، (براى اينكه كاملا بگفته ما واقف شويد، مواقف آنان با موسى