نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 29
سرگردان است.
و ظاهرا كلمه
(اللَّه) در اثر غلبه استعمال علم (اسم خاص) خدا شده، و گر نه قبل از نزول قرآن
اين كلمه بر سر زبانها دائر بود، و عرب جاهليت نيز آن را مىشناختند، هم چنان كه
آيه شريفه:
(وَ لَئِنْ
سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ؟ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ) و اگر از ايشان
بپرسى چه كسى ايشان را خلق كرده، هر آينه خواهند گفت: اللَّه)،[1]
و آيه:(فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ، وَ هذا لِشُرَكائِنا)، پس در باره
قربانيان خود گفتند:
اين مال
اللَّه، و اين مال شركائى كه ما براى خدا داريم)،[2]
اين شناسايى را تصديق مىكند.
از جمله
ادلهاى كه دلالت مىكند بر اينكه كلمه (اللَّه) علم و اسم خاص خدا است، اين است
كه خداى تعالى به تمامى اسماء حسنايش و همه افعالى كه از اين اسماء انتزاع و گرفته
شده، توصيف مىشود، ولى با كلمه (اللَّه) توصيف نمىشود، مثلا مىگوييم اللَّه
رحمان است، رحيم است، ولى بعكس آن نميگوئيم، يعنى هرگز گفته نميشود: كه رحمان اين
صفت را دارد كه اللَّه است و نيز مىگوييم (رحم اللَّه و علم اللَّه و رزق اللَّه،
خدا رحم كرد، و خدا دانست، و خدا روزى داد،) ولى هرگز نميگوئيم (اللَّه الرحمن،
رحمان اللَّه شد)، و خلاصه، اسم جلاله نه صفت هيچيك از اسماء حسناى خدا قرار
مىگيرد، و نه از آن چيزى به عنوان صفت براى آن اسماء گرفته ميشود.
از آنجايى كه
وجود خداى سبحان كه اله تمامى موجودات است، خودش خلق را به سوى صفاتش هدايت مىكند،
و مىفهماند كه به چه اوصاف كمالى متصف است، لذا مىتوان گفت كه كلمه (اللَّه)
بطور التزام دلالت بر همه صفات كمالى او دارد، و صحيح است بگوئيم لفظ جلاله
(اللَّه) اسم است براى ذات واجب الوجودى كه دارنده تمامى صفات كمال است، و گر نه
اگر از اين تحليل بگذريم، خود كلمه (اللَّه) پيش از اينكه نام خداى تعالى است، بر
هيچ چيز ديگرى دلالت ندارد، و غير از عنايتى كه در ماده (ا ل ه) است، هيچ عنايت
ديگرى در آن بكار نرفته است.
[معنى رحمن
و رحيم و فرق آن دو]
و اما دو وصف
رحمان و رحيم، دو صفتند كه از ماده رحمت اشتقاق يافتهاند، و رحمت صفتى است
انفعالى، و تاثر خاصى است درونى، كه قلب هنگام ديدن كسى كه فاقد چيزى و يا محتاج
به چيزى است كه نقص كار خود را تكميل كند، متاثر شده، و از حالت پراكندگى به حالت
جزم و عزم در مىآيد، تا حاجت آن بيچاره را بر آورد، و نقص او را جبران كند، چيزى
كه هست اين معنا با لوازم امكانيش در باره خدا صادق نيست، و به عبارت ديگر، رحمت
در خداى تعالى هم به معناى تاثر قلبى نيست، بلكه بايد نواقص امكانى آن را حذف كرد،
و باقى مانده را كه همان اعطاء، و افاضه، و رفع حاجت حاجتمند است، به خدا نسبت
داد.