نام کتاب : ترجمه تفسیر المیزان نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 127
كند، و خدا بزرگتر از
چنين نقص و عجز است، علاوه بر اينكه اصلا اين معنا مخالف با ظواهر آياتى بى شمار
است، كه در اين مورد وارد شده، مانند آيه: ((وَ لَوْ شِئْنا لَآتَيْنا كُلَّ نَفْسٍ هُداها)، اگر ميخواستيم هدايت همه نفوس را بانها
ميداديم)،[1] يعنى هر
چند كه خود آن نفوس نخواهند هدايت شوند، پس مشيت خدا تابع خواست مردم نيست، و آيه
شريفه ((وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ
لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً)، و اگر پروردگارت ميخواست تمامى مردم روى زمين همگيشان ايمان
مىآوردند)،[2] پس معلوم
ميشود اراده مردم تابع اراده خداست، نه بعكس، چون مىفرمايد: اگر او اراده مىكرد
كه تمامى مردم ايمان بياورند، مردم نيز اراده ايمان مىكردند، و از اين قبيل آياتى
ديگر.
پس اراده و
مشيت، اگر تحقق پيدا كند، معلوم ميشود تحقق آن مراد به اراده خداى سبحان و مشيت او
بوده، و همچنين افعالى كه از ما سر مىزند مراد خداست، و خدا خواسته كه آن افعال
از طريق اراده ما، و با وساطت مشيت ما از ما سر بزند، و اين دو يعنى اراده و فعل،
هر دو موقوف بر امر خداى سبحان، و كلمه (كن) است. پس تمامى امور، چه عادى، و چه
خارق العاده، و خارق العاده هم، چه طرف خير و سعادت باشد، مانند معجزه و كرامت، و
چه جانب شرش باشد، مانند سحر و كهانت، همه مستند باسباب طبيعى است، و در عين اينكه
مستند باسباب طبيعى است، موقوف باراده خدا نيز هست، هيچ امرى وجود پيدا نمىكند،
مگر بامر خداى سبحان، يعنى به اينكه سبب آن امر مصادف و يا متحد باشد با امر خداى
تعالى.
و تمامى
اشياء، هر چند از نظر استناد وجودش بخداى تعالى بطور مساوى مستند باو است، باين
معنا كه هر جا اذن و امر خدا باشد، موجودى از مسير اسبابش وجود پيدا مىكند، و اگر
امر و اجازه او نباشد تحقق پيدا نمىكند، يعنى سببيت سببش تمام نميشود، الا اينكه
قسمى از آن امور يعنى معجزه انبياء، و يا دعاى بنده مؤمن، همواره همراه اراده خدا
هست، چون خودش چنين وعدهاى را داده، و در باره خواست انبيايش فرموده:(كَتَبَ
اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِي)،[3]
و در باره اجابت دعاى مؤمن وعده داده، و فرموده:(أُجِيبُ
دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ) الخ،[4]
آياتى ديگر نيز اين استثناء را بيان مىكنند، كه در فصل سابق گذشت.
6- قرآن
معجزه را به سببى نسبت ميدهد كه هرگز مغلوب نميشود.
در پنج فصل
گذشته روشن گرديد كه معجزه هم مانند ساير امور خارق العاده از اسباب عادى خالى
نيست و مانند امور عادى محتاج به سببى طبيعى است، و هر دو اسبابى باطنى غير آنچه
ما مسبب ميدانيم دارند، تنها فرقى كه ميان امور عادى و امور خارق العاده هست، اين
است كه