نام کتاب : حق و باطل نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 55
دم از صلح میزنند ، دم از آزادی میزنند ، دم از حقوق بشر میزنند ، در
صورتی که اکثر و شاید همه آنها دروغ میگویند ، یعنی آنها میخواهند در
پناه این الفاظ زندگی کنند ، در پناه آزادی ، آزادی را میکشند چنانکه
گفته اند : " ای آزادی بنام تو در دنیا چه جنایتها که نشد " این معنای
تغذیه باطل از حق است ناصرالدین شاه یا هارون الرشید یا معاویه هم نیروی
باطل خود را از نیروی حق مردم گرفته بودند وگرنه از خودشان نیروئی
نداشتند .
داستانی شنیدم که ذکرش در اینجا مناسب است ، یکی از علمای فارس
آمده بود تهران ، در مسافرخانه پولهایش را میدزدند ، او هم هیچکس را
نمیشناخته و مانده بوده که چه بکند ، بفکرش میرسد که برای تهیه پول ،
فرمان امیرالمؤمنین به مالک اشتر را روی یک کاغذ اعلا با یک خط عالی
بنویسد و به صدراعظم وقت هدیه کند تا هم او را ارشاد کرده باشد و هم خود
از گرفتاری رها شود .
این عالم محترم خیلی زحمت میکشد و فرمان را مینویسد و وقت میگیرد و
میرود صدراعظم میپرسد این چیست ؟ میگوید فرمان امیرالمؤمنین به مالک
اشتر است صدراعظم تأملی میکند و بعد مشغول کارهای خودش میشود ، این آقا
مدتی مینشیند و بعد میخواهد برود ، صدراعظم میگوید نه ، شما بنشینید ،
این مرد محترم باز مینشیند مردم میآیند و میروندآخر وقت میشود ، بلند
میشود برود ، میگوید نه آقا شما بفرمائید همه میروند غیر از نوکرها ، باز
میخواهد برود میگوید نه شما بنشینید من با شما کار دارم به فراش میگوید
درب را ببند هیچکس نیاید به این عالم میگوید بیا جلو ،
نام کتاب : حق و باطل نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 55