نام کتاب : فلسفه تاریخ 2 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 233
وضعی تخدیر کنیم چیزی را لمس نمیکنیم ، و همین طور حواس دیگرمان ، در
آنجا هم [ اگر دروازه قلبمان را باز نکنیم چیزی دریافت نمیکنیم . ] ولی
اگر ما دروازه قلب را باز کنیم ، آن وقت به ما اشراق و الهام میشود
چیزهایی که مستقیما از آنجا گرفتهایم ، و اصلا آن شناختی که او میگوید غیر
از این شناخت است ، از این سنخ و تیپ نیست و لهذا قابل بیان هم نیست
، معانیای است که لفظ ندارد ، چون الفاظ بشر برای آنها وضع نشده :
الا ان ثوبا خیف من نسج تسع
و عشرین حرفا عن معالیه قاصر
یعنی جامهای که از این بیست و نه حرف بافته شده است ، جامه الفاظ و
کلمات ، برای آن اندام کوتاه است ، به آن اندام راست نمیآید :
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر بیکران در ظرف ناید
او حرف دیگری میگوید غیر از این حرف ، یعنی تیپ آن شناخت با تیپ این
شناخت متفاوت است .
و اما آن مساله دوم که باز شناخت معیار شناخت است ، یعنی مساله منطق
. گفتیم دو مساله است : یکی اینکه اندیشه وسیله کسب اندیشه است ، و
دیگر اینکه اندیشه معیار تصحیح اندیشه است . آن هم باز مساله ارزش منطق
میشود که آیا منطق [ ارسطو ] ارزشی دارد یا ارزشی ندارد ؟ آیا واقعا
میتواند اندیشه معیار اندیشه واقع شود ؟ این را ما در جای خودش مفصل
بحث کردهایم که منطق ارسطویی منطق صورت است نه منطق ماده . مقصود این
است که فکر انسان مانند یک شی خارجی ، مثل این اتاق ، مادهای دارد و
صورتی . همان طور که این اتاق مادهاش عبارت است از آجر و سیمان و آهن
و گچ و . . . ، شکلش این است که به این وضع ساخته شده ، میتوانست این
شکل از ماده دیگری ساخته شود ، میتوانست این مادهها شکل دیگری داشته
باشد ، فکر انسان هم این طور است ، یک سلسله مواد اصلی است که بعد شکل
خاص پیدا میکند ، بعد که شکل خاص پیدا کرد زاینده و مولد میشود . کار
منطق ارسطو این است که نشان میدهد که شکل دادن به فکر باید چگونه باشد ،
یعنی معیار شکل دادن است . مثل میزنند میگویند مثل شاقول بناست . شاقول
بنا به اینکه ماده از کجا آمده کاری ندارد ولی میگوید وقتی تو میخواهی
دیوار بسازی ، من به تو نشان میدهم آن دیوار را راست بالابردهای یا کج .
یا مثل تراز بنا که نشان میدهد این دیوار را تو صاف و افقی چیدهای یا کج
. در این جهت خودش هم علم صد درصد
نام کتاب : فلسفه تاریخ 2 نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 233