نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 69
حیوان هم عرضه میدارد ، یعنی آنچه که انسان میبیند حیوان هم میبیند ، ولی
آن چیزی که بعد از دیدن این پدیدههای خارجی ، انسان را وادار میکند که در
جستجوی علتها برآید این است که چنین حسی در انسان هست که هر پدیدهای
نیازمند به علت است و قهرا آن علت هم اگر مانند این پدیده ، خود
پدیدهای باشد و نیازمند به علت ، این فکر برای بشر پیدا میشود که آیا
همه علتها یک سرچشمه دارد ، سرچشمهای که آن ، علتی باشد که خود پدیده
نباشد ؟ و این عین معنی فطری بودن است ، نه تنها با این مطلب منافات
ندارد بلکه آن را تأیید میکند . حال تفصیلش باشد تا ما بعد بحث کنیم .
سؤال دوم راجع به علائم فطری بودن است . قبلا هم عرض کردیم که این ،
بحثی است که ما در آینده داریم که علائم فطری بودن یک خصلت چیست ؟ ما
از کجا بفهمیم که فلان صفت ، فلان خصلت در بشر ، فطری بشر است یا معلول
یک سلسله عوامل خارجی - عوامل اجتماعی یا عوامل فردی - است ؟
میپردازیم به ادامه بحث . گفتیم آنچه مسلم است و جای هیچ شک و بحثی
در آن نیست این است که انسان با همه موجودات دیگری که ما میشناسیم این
تفاوتها را دارد [1] : یکی اینکه موجودی است که جهان خارج را درک
میکند ، به عبارت دیگر درباره جهان خارج میاندیشد ، به تعبیر دیگر
موجودی است که فکر میکند ، و به تعبیر امروزی موجودی است آگاه ، هم از
خود آگاه است و هم از جهان آگاه است . انسان به حکم این خصلت خودش ،
یک سلسله دریافتها از جهان خارج دارد که ما از آنها تعبیر به " ادراک
"
[1] نمیخواهیم سایر تفاوتها را نفی کرده باشیم .
نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 69