نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 255
ما در این در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه اینجا به پناه
آمدهایم
بعد میگوید :
رهرو منزل عشقیم ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمدهایم
راز آفرینش محبت است . ( غزل بسیار خوبی است ) .
آبرو میرود ای ابر خطا شوی ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمدهایم
حافظ در این زمینه زیاد دارد ، یکی و دو تا نیست ، غزلی از او را که
اندکی روشنتر است ذکر میکنم :
روشن از پرتوی رویت نظری نیست که نیست [1] منت خاک درت بر
بصری نیست که نیست
[2]
ناظر روی تو صاحبنظراناند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
[1] میخواهد بگوید هیچکس نیست - حتی آنکه منکر است - که نظر او از
پرتو روی تو روشن نباشد ، منتها خودش نمیداند و نمیفهمد .
[2] همان را تأکید میکند با این عبارت .
نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 255