نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 101
مادی طبیعی که باید برایش فراهم بشود [ مربوط است ] ولی انسان در اثر
همین زندگی معاشی و همین حوائج مادی ، نیاز پیدا میکند به یک سلسله امور
دیگر که این نیازها به شکلهای مختلف پیدا میشود . مثلا انسان احتیاج به
قانون پیدا میکند . چرا احتیاج به قانون پیدا میکند ؟ زیرا انسان وسائل
معاش خودش را فراهم میکند . بدیهی است که انسان ، تنها نمیتواند زندگی
کند و انسانها مجبورند با یکدیگر زندگی کنند ، منافع و مصالحشان اقتضا
میکند که با یکدیگر زندگی کنند ، بعد که با یکدیگر زندگی میکنند احساس
میکنند که باید میان خودشان یک حدی و یک مرزی قائل بشوند ، ناچار
میآیند مقرراتی برای خودشان وضع میکنند . این مقررات ، قوانین است ولی
این مقررات را هم رعایت میکنند برای اینکه منافع همه اینها اقتضا میکند
که این مقررات را رعایت کنند . مثلا میآیند [ اصل ] عدالت را وضع
میکنند چون منافعشان چنین اقتضا میکند . وقتی همه میبینیم که ما به این
زندگی اجتماعی احتیاج داریم و این زندگی اجتماعی هم بدون عدالت امکان
پذیر نیست میگوییم پس بیاییم تسلیم عدالت بشویم . من عدالت را
میخواهم برای اینکه شما به من زور نگویید ، شما هم عدالت را میخواهید
برای اینکه من به شما زور نگویم . اما اینکه من عدالت را برای خود
عدالت بخواهم اساسا معنی ندارد . بعد بشر میبیند برای زندگی مادی خودش
هر چه که بر طبیعت آگاهتر بشود و اطلاع بیشتری پیدا کند بهتر است ، علم
خیلی به زندگیش کمک میکند و اصلا بهترین ابزار و بهترین وسیله برای
زندگی مادی همین علم و اطلاع است . در نتیجه میآید به آن قداست میبخشد و
قداست برایش فرض میکند ، و الا اینکه علم یک قداست ذاتی داشته باشد
که من علم را به خاطر خود علم بخواهم
نام کتاب : فطرت نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 1 صفحه : 101