responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 59

خواهد بود؟!

جمعى ديگر از فكر روشن‌ترى داشتند! خورشيد و ماه و ستارگان مخصوصاً مشترى و عطارد و سهيل‌ را سجده مى‌كردند! و آنها را كه از اجزاى عالم بى روح و جمادات بودند از مقامشان بى‌اندازه ترقى داده بر سرير سلطنت عالم هستى نشانده و بالاخره مقام عقل كل را به آن موجودات لا يشعر بخشيده بودند!

دسته‌اى فرشتگان را مى‌پرستيدند و آنها را دختران خدا مى‌دانستند و عقيده داشتند كه اگر با پرستش، دل اين «اجناس لطيف» را بدست آورند مى‌توانند از موقعيت آنها در درگاه خداوند استفاده كرده و آنان را به شفاعت بطلبند!

بسيارى از اعراب حالات انسان را پس از مرگ چنين تشريح مى‌كردند:

«روح انسان كه در حال حيات در تمام بدن منبسط است پس از مرگ طبيعى و يا كشته شدن به صورت پرنده‌اى شبيه «بوم»! كه آن را «هامه‌» و يا «صدى‌» مى‌ناميدند بيرون مى‌آيد- اين پرنده در آغاز كار كوچك است ولى تدريجاً بزرگ مى‌شود و پيوسته در پيرامون جنازه و يا كشته انسان دور مى‌زند و ناله‌هاى وحشت‌زايى سر مى‌دهد- پس از آنكه جسد او را دفن كردند بالاى قبر او مشغول ناله و فرياد مى‌شود و هيچ‌گاه آرام نمى‌گيرد، از بشر مى‌گريزد و جز در قبرستان‌ها و خرابه‌ها و يا محل كشتگان مسكن نمى‌كند.

گاهى به نزديكى منزل فرزندان مرده مى‌آيد. براى اينكه چگونگى حالات آنها را به دست آورد و به اطلاع شخص مرده برساند!!

چنانچه او به مرگ طبيعى از دنيا نرفته باشد يعنى او را كشته باشند، حيوان نامبرده پيوسته صدا مى‌زند:

اسقونى! ... اسقونى! يعنى سيرآبم كنيد ... سيرآبم كنيد! ... و تا خون قاتل او را نريزند ساكت نمى‌شود، آثار اين عقيده در بسيارى از اشعار دوران جاهليت منعكس است، و از آن مى‌توان فهميد كه تا چه اندازه اين عقيده خرافى در اعماق دل‌هاى آنها جايگزين بوده است، ازجمله همان شعرى است كه «صلت بن اميه‌» براى پسرانش مى‌گفت:

«هامى» تخبرنى بما تستشعروا

فتجنبوا الشنعاء و المكروها [1]

حتى پس از آمدن اسلام و از بين بردن اين گونه خرافات هنوز كسانى بودند كه از تحت تأثير اين عقايد خارج نشده بودند. چنانچه «توبه‌» درباره «ليلى اخيليه‌» مى‌گويد:

و لو ان ليلى الاخيلية سلمت‌

على و دونى جندل و صفائح‌

لسلمت تسليم البشاشة او زقا

اليها «صدى» من جانب القبر صائح!

از اين شعر و نظاير آن معلوم مى‌شود كه به عقيده آنان پرنده مزبور گاهگاهى نيز داخل قبر مى‌شده است!

به هر حال هر گاه يكى از خويشاوندان آنان مى‌مرد شترى بر سر قبر او سر مى‌بريدند و گاهى نيز آن را در همانجا مى‌بستند تا از گرسنگى هلاك شود.

بد نيست در اينجا شمه‌اى از عقايد عجيب و غريب و خنده‌آور آنان را درباره «غول‌هاى بيابانى‌» نيز بيان كنم‌


[1] آن مرغ مخصوص از كارهاى شما به من خبر مى‌دهد، بنابراين از كارهاى زشت بپرهيزيد.

نام کتاب : فيلسوف نماها نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 59
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست