دياليكتيكى در برابر آن بسيار ساده به نظر مىرسد، زيرا مطابق اين نظريّه
موجودات جهان مادى در ذات خود داراى حركتند و وجود آنها يك نوع «وجود سيّال و روان است» كه حركت و تحوّل در اعماق ذات آنها نفوذ كرده است.
اگر بخواهيم تشبيه ناقصى براى اين مطلب كنيم بايد بگوييم: حال موجودات مادى
حال عكسهايى است كه در ميان يك نهر آب روان مىافتد، همان طور كه ذرات آب كه
دربردارنده عكس است، دائماً متحوّل و درحركتند ولى آن عكس همچنان در جاى خود باقى
و برقرار ديده مىشود، چون هر ذرهاى كه از نقطه محل انعكاس دور مىشود ذرّه ديگرى
به جاى آن مىنشيند كه همان انعكاس را به خارج تحويل مىدهد و در نتيجه آن انعكاس
به صورت «يك وجود واحد متّصل» برقرار مىماند، همچنين موجودات مادى در جوهر ذات
خود متحوّلند و اين تحوّل ابداً منافاتى با بقاى شخصيّت و وحدت آنان ندارد.
هر نفس نو مىشود دنيا و ما
بىخبر از نو شدن اندر بقا!
شد مبدّل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر برقرار!
وحشتى كه شيخ الرئيس «ابوعلى سينا» و ساير پيشينيان از قبول حركت در جوهر
داشتند همان تبدّل ذات و از بين رفتن شخصيّت و وحدت ذات بود زيرا به عقيده آنها
چيزى كه بتواند در طىّ اين تحوّلات حافظ «وحدت ذات» باشد در كار نبود به خلاف حركت
در عوارض مانند «كيفيّت»، ولى فيلسوف نامبرده اين موضوع را بواسطه «اتصال وجود
واحد جوهرى در طىّ تمام تحوّلات» و محفوظ ماندن ماده در ضمن صور مختلف، حل كرد و
اظهار داشت كه فرق اساسى ميان امكان حركت در عوارض و حركت در جوهر نيست بلكه حركت
در عرض بدون حركت در جوهر امكان ندارد!
نظريّه حركت جوهرى، تحوّلى در عالم فلسفه ايجاد كرد و نقاط مبهمى را از قبيل
مسأله حدوث طبيعيّات، مسأله زمان، و قابليّت تبديل وجود مادّى به وجود مجرّد، و
مسأله ثبوت تكامل ذاتى براى موجودات طبيعى، روشن ساخت.
مطابق نظريّه حركت جوهرى «زمان» مقياس و اندازه اين حركت
است، البتّه زمان را مىتوان با هر حركتى
اندازهگيرى كرد ولى از آنجا كه حركت در جوهر از جهاتى بر ساير اقسام حركت مقدّم
است آن را در مسأله اندازهگيرى زمان بايد اصل قرار داد، (دقّت كنيد):
بنابراين اگر موجودات در ذات خود هيچگونه حركتى نداشتند و حركت در عالم نبود
زمان از هم گسسته و نابود مىشد و به همين دليل در عالم ماوراى طبيعت، يعنى آنجا
كه صحبتى از حركت در ميان نيست زمانى هم وجود ندارد، ماديين مىگويند ما
نمىتوانيم موجودى مجرّد از زمان تصوّر كنيم پس بايد بگويند ما نمىتوانيم سكون را
هم تصور كنيم، آيا تصور حركت بدون سكون ممكن است؟! ...
از مقصد دور نشويم ... موضوع حركت در جوهر و دلايل و نتايج آن، يك موضوع دقيق
فلسفى است كه شرح آن احتياج به بحثهاى مفصّلترى دارد و فعلًا منظور ما فقط اشاره
مختصرى به آن بود براى اينكه معلوم شود كه فلاسفه الهى نه فقط منكر حركت و تحوّل
نيستند بلكه از طرفداران دياليكتيك نيز دراين موضوع قدم را فراتر نهاده، و
مطالعاتى دقيقتر و عميقتر از مطالعات دياليكتيسينها به عمل آوردهاند، امّا
اين آقايان با كمال بىاطّلاعى مكتب متافيزيسم را يك مكتب جمود و ثبوت محض تلقى
مىكنند، البتّه در