5- مكتب سوفيسم- سوفسطايىها كسانى هستند كه
از شكّاكها و ايدهآليستها هم چند قدم جلوتر گذارده و به كلى وجود اشيا را در
خارج و در ذهن و حتى وجود خود ذهن را هم انكار كردهاند! و ابداً اعتقاد به وجود
حقيقتى در عالم، اعم از مادى و غير مادى ندارند و از هر چه سؤال شود مىگويند: ما
در وجود آن شك داريم! حتى اگر سؤال شود آيا بوجود اين حالت شك، يقين داريد؟ باز
مىگويند نه؛ از آن هم در شكيم؟! آيا قبول داريد كه در همه چيز حتى در اين حالت
شكتان نيز ترديد داريد؟ خير آن را هم نمىدانيم! آيا قبول داريم كه خودتان با اين
همه ترديدهايتان وجود داريد؟، نه قبول نداريم! پس چه مىدانيد چه قبول داريد؟ هيچ،
هيچ، پس جهان با اين عظمت و موجودات بىشمار آن چيست؟ آن هم هيچ در هيچ!! ...
طرفداران اين مسلك را اگر چه بعضى در رديف فلاسفه قرار مىدهند و نام آنها را
در تاريخ فلسفه ثبت مىكنند ولى حقيقت اين است كه آنها را نمىتوان جزء فلاسفه
شمرد، زيرا اوّلًا، معنا و حقيقت فلسفه نقطه مقابل اين طرز تفكّرات است.
ثانياً- از دو حال خارج نيست: يا اينكه آنها واقعاً به اين سخنان عقيده
داشتهاند. در اين صورت بايد اعتراف كرد كه قطعاً در سلسله اعصاب و ساختمان مغزى
آنان نواقص و اختلالاتى وجود داشته كه آنها را به انكار بديهيات و حتى امورى كه
انسان با علم حضورى آن را درك مىكند، كشانيده است، در اين صورت بايد به فكر معالجه و درمان اين
گونه افراد بود، و يا اينكه بر اثر رقابتها و مبارزات مسلكى و سياسى روى دنده
لجاجت افتاده و برخلاف وجدان و عقيده خود سخنى راندهاند در هر صورت نمىتوان آنها
را فيلسوف دانست.
تا اينجا سخنان من درباره مكتبهاى عمده فلسفى فهرستوار و بطور ناقص تمام شد
و چنانچه بعضى از رفقاى محترم سابقه مطالعات فلسفى نداشتهاند حالا، تا اندازهاى
به طرز تفكّر فلاسفه جهان آشنايى پيدا كردهاند، من هم منظورى بيش از اين نداشتم،
و گرنه شرح مكتبهاى فلسفى و تجزيه و تحليل آنها محتاج به بحثهاى طولانىترى است،
اكنون موقع آن است كه اصول فلسفه «ماترياليسم دياليكتيك» را مورد بحث و تحليل قرار
دهيم.