ولى يك نفر پيدا نشد بگويد آقاى دكتر! مگر كسى منكر وجود سلسله اعصاب است كه
شما اين همه به خود زحمت مىدهيد و مطالبى را كه شايد در كتب تشريح كلاسيك و غيره
خوبتر شرح دادهاند دست و پا شكسته تحويل مىدهيد! مگر كسى مىگويد فكر كردن هيچ
ارتباط به مغز و ماده مغزى ندارد؟ كدام فرد با مغز مىگويد انسان بدون مغز قادر به
تفكّر است؟ هر كس مىداند كه بايد بوسيله مغز فكر كرد و مثلًا وقتى انسان زياد فكر
مىكند سرش درد مىگيرد مغزش داغ مىشود اعصاب او كوفته و خسته مىشود، پس فكر
كردن با مغز ارتباط دارد.
آيا شما گمان كردهايد متافيزيسينها روح را موجودى مستقل و به تمام معنا جدا
و نامربوط به جسم مىدانند ... مطمئن باشيد هيچ كس چنين چيزى را نمىگويد و در اين
دعوا طرفى ندارد متافيزيسين معتقد است روح رابطه مستقيم با بدن دارد و تأثرات هر
كدام در ديگرى منعكس است، فعل و انفعالات مغزى را هم در موقع تفكّر، البته قول
دارد اما در عين حال مغز را واسطه ادراك و ابزار كار مىداند نه نتيجه و حاصل كار
(دقت كنيد).
«منصور»- از كجا غير از اين تأثرات و
فعل و انفعالهاى شيميايى چيز ديگرى در كار باشد؟ علم بيش از اين مقدار ثابت نكرده
است لذا الزامى به قبول زائد بر اين نداريم، همانطور كه دكتر آرانى در نشريه
«زندگى و روح هم مادى است» مىگويد: «احساس نتيجه قابل تهييج بودن در مقابل آثار
نور و حرارت و نظاير آن است» ... پس زائد بر اين چيز ديگر سراغ نداريم!
محمود- بسيار خوب ... حالا درست شد ... اوّلا ما نيز نظير اين سؤال را
مىتوانيم از شما بكنيم: از كجا غير از اينها چيز ديگرى در بين نباشد؟! جز اين كه
مىگوييد نمىدانيم، نمىبينيم، به ما ثابت نشده، بنابراين هرگز نمىتوانيد زبان
انكار باز كنيد منتها تا آن وقت كه بر شما ثابت نشود حق داريد در شك و ترديد باقى
بمانيد اما متأسفانه شما مادىها هيچ وقت به اين اندازه قانع نيستيد شما غير
معلومات خود را مىخواهيد انكار كنيد.
«ثانياً» «و عمده جواب شما اينجاست» شما مىگوييد وقتى
چيزى را مىبينم و بوجود آن در خارج يقين پيدا مىكنم اين عمل همان فعل و انفعالات
شيميايى مغزى است و بس ... بسيار خوب (دقت كنيد):
آيا فعلًا نقشهاى از خارج در ذهن شما هست يا خير؟
آيا اين نقشه با خارج تطبيق نمىكند؟
آيا اين علم، جهان خارج را به شما نمىدهد؟
لابد در جواب اين سه سؤال مىگوييد: آرى ... اكنون از شما مىپرسم اين «نقشه عالم خارج»، و اين
«نشان دادن واقع» در اثر چيست و در كجاست؟ آيا فعل و انفعالات شيميايى كه در سلسله اعصاب رخ
مىدهد اين خاصيت را دارد و يا موضوع ديگرى در كار است؟ خلاصه اين خاصيت
«واقعنمايى» از كجاست؟
«منصور»- (با حالت ترديد)- ممكن است
اينطور بگوييم كه چون ارتعاشات و فعل و انفعالات شيميايى معلول خارج است لذا خارج
را به ما نشان مىدهد زيرا هر معلولى از وجود علتش حكايت مىكند.