مىدهد نمىتواند ضامن پيروزى و موفقيت آنها در «تنازع بقا» گردد، زيرا اين
تغييرات به اندازهاى كند و بطى است كه در ساليان متمادى محسوس نيست، و مسلّماً يك
چنين تغييرات غير محسوسى نمىتواند باعث پيروزى قطعى دارندگان و شكست فاقدين آن
گردد.
البتّه انكار نمىكنم كه اين تغييرات تدريجى مىتواند منتهى به تغييرات كلى و
اساسى شود ولى صحبت ما در آن مراحلى است كه براى رسيدن به اين تغيير كلى بايد طى
شود، سؤال ما اين است كه اين مراحل چگونه طى مىشود و اين تغييرات جزئى به چه
كيفيت روى هم متراكم مىگردد؟ غير از اين است كه بايد به وسيله دو اصل «تنازع بقا»
و «وراثت» به نسلهاى بعد منتقل شوند؟ بنابراين بايد تغييرات غير محسوس، مؤثر در
پيروزى در هنگام تنازع بقا باشد؛ اين هم ممكن نيست.
غرايز عجيب جانداران
8- ايراد ديگرى كه به فرضيه «تحول انواع» متوجه است اين است كه: اين فرضيه از
توجيه و تفسير غرايز عجيب و غريب حيوانات در قسمت ساختن خانه و لانه و جمعآورى
مواد غذايى و طريقه شكار كردن و پرورش نوزادان كه به طرز ماهرانهاى صورت مىدهند،
عاجز است.
داروينيستهاى مادى طبق اصول خود معتقدند اينها مسائلى نيست كه مربوط به عالم
ماوراى ماده باشد و يا دست قدرت خداوند در نهاد آنها قرار داده باشد، بلكه عاداتى
است كه در اثر احتياج و تجربه به آن رسيدهاند سپس به عنوان ارث با خلاف خود منتقل
ساختهاند، مثلًا زنبور عسل پس از تجربيات زياد دريافته است كه براى حفظ حيات و آسايش خود بايد خانههاى
مخصوص شش گوشهاى را با موم در نقاطى كه واجد شرايط معينى است بسازد، و اگر سگهاى
دريايى آن سد قيمتى را با خانههاى عجيب زمستانى خود در وسط نهرها بنا مىكنند، از
آثار احتياج و تجربياتى است كه به ساليان دراز آموختهاند و آن را طبق «وراثت» به
اطفال خود منتقل مىسازند.
اما متأسفانه اين توجيه، آنها را در بن بست سختى قرار مىدهد زيرا اگر بگويند
انتقال اين تجربيات و اطلاعات به طبقه بعد به عنوان وراثت است اين اشكال توليد
مىشود كه چرا در نوزادان انسان اين موضوع وجود ندارد؟! چرا فرزند يك مهندس وقتى
از مادر متولّد مىشود مهندس نيست؟ و اطفال نجارها و معمارها، نجارى و معمارى بلند
نيستند؟ با اينكه تجربيات و اطلاعات انسان كاملتر و عميقتر، و استعداد
فرزندانشان براى قبول اين موضوعات مهياتر است.
اگر بگويند اين موضوع بوسيله «تعليم» به نوزادان آنها منتقل مىشود آن هم با
تجربياتى كه دانشمندان حيوانشناسى در اين زمينه به عمل آوردهاند تطبيق نمىكند،
زيرا آنها نوزادان حيواناتى را از قبيل زنبور عسل و سگهاى دريايى در كوچكى از
پدران و مادرانشان جدا كرده و تنها پرورش دادند، ملاحظه كردند كه پس از بزرگ شدن
همان كارهاى شگفت آور پدران و مادرانشان را بخوبى انجام مىدهند!
بنابراين بايد قبول كرد كه غرايز گوناگون و عجيبى كه در انواع حيوانات است
«داروينيسم» را محكوم