انقلاب 1917
روسيه، برخلاف پيشبينىهاى [1] ماركس و
انگلس (پايهگزاران كمونيسم جهانى) طومار ديكتاتورى «تزارى» را درهم
نورديد و حكومت كمونيستى ريشهدارى به جاى آن برقرار ساخت و از آن وقت دنيا، عملًا
به دو بخش تقسيم شد: «جهان آزاد» يعنى كليه كشورهاى سرمايه دارى، و «جهان كمونيسم
و كارگرى» كه در آن هنگام منحصر به روسيه شوروى بود و سانسور شديدى كه گاهى از آن
به «ديوار آهنين»! تعبير مىكنند در مرزهاى آن
حكمفرما گرديد. [2]
كمونيسم تازه
نفس، مانند سيل خروشانى به كشورهاى همجوار شوروى سرازير شد و پس از مدت نسبتاً
كوتاهى بيشتر آنها را در خود هضم كرد- به طورى كه امروز، پس از گذشت (37) سال، نصف
بيشتر دو قاره بزرگ «آسيا و اروپا» را فرا
گرفته و بقيه را نيز كم و بيش تهديد مىكند!
ولى نبايد
فراموش كرد كه: اجحاف فوق العاده سرمايهداران، بحرانهاى اقتصادى، فساد طبقات
حاكمه، تعديات دول استعمار كننده؛ چهار عامل مهم و اساسى براى موفقيت آنان بود!
اين سيل
خروشان، نه تنها ثروت و سرمايههاى خصوصى، بلكه آداب مذهبى و اخلاقى و رسوم ملى و
بالاخره فلسفه و حقوق و مقررات اجتماعى را از جا كنده، قسمتى را در ميان امواج خود
مدفون ساخت و بقيه را به صورتى كه مىخواست بيرون آورد! و البته با توجه به ماهيت
كمونيسم و اصول «ماركسيسم» جاى تعجب هم نبود.
همان طور كه
«ماركس» و «انگلس» در مانيفست (بيانيه)
حزب كمونيست، تلويحاً به آن اشاره كرده و گفتند:
«چه جاى تعجب كه اين انقلاب،
در جريان خود آداب و رسومى را از بين ببرد»؟
دولتهاى
سرمايه دارى براى پيشگيرى از اين سيل خروشان زنجيرهاى اتحاديهها بهم بافتند، ولى
مسلّم است امواج سيل را با اين تارهاى سست نمىتوان دربند كرد!
موضوعى كه
جاى ترديد و انكار ندارد اين است كه: تنها چيزى كه مىتواند دامنه اين خطر را
كوتاه كند دو موضوع است كه از لحاظ تئورى علمى بسيار ساده و آسان ولى به همين نسبت
از لحاظ عمل بسيار دشوار است:
1-
بكاربردن نقشههاى صحيح اقتصادى كه حافظ حقوق كارگران و رنجبران و
مانع تعديات سرمايهداران بوده باشد.
[1]. پيشبينى آنها اين بود كه انقلاب كمونيستى
در كشورهاى آلمان و فرانسه و انگلستان، قبل از ساير كشورها واقع خواهد شد!
[2]. امروز تقسيم دنيا به دو «بلوك» نيز در شرف
زوال است، و نيروى سوم، يعنى ملتهاى بىطرف و آزاد جهان، قدرت بزرگى را تشكيل
مىدهند و به احتمال قوى در آينده بزرگترين قدرتها را خواهند داشت!