responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 92

گردد، ناگهان در ميان خندق سنگ سفيد بزرگ و سختى پيدا شد كه مسلمانان از شكستن و حركت دادن آن عاجز ماندند.

«سلمان» به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و جريان را عرض كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله وارد خندق شد، كلنگ را از «سلمان» گرفت و محكم بر سنگ فرود آورد، از برخورد كلنگ با سنگ، جرقه‌اى جستن كرد، پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير فتح و پيروزى گفت.

مسلمانان نيز با او هم صدا شده و آهنگ تكبير در همه جا پيچيد.

بار ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله كلنگ را بر سر سنگ فرود آورد و مجدداً جرقه‌اى جستن كرد و قسمتى از سنگ شكست و صداى تكبير پيروزى پيامبر و مسلمانان، فضاى اطراف را پر كرد.

براى سومين بار، كلنگ را بلند كرد و بر بقيه سنگ محكم كوبيد، مجدداً از برخورد كلنگ با سنگ، جرقه‌اى جستن نمود و اطراف خود را روشن ساخت، و بقيه سنگ درهم شكسته شد، و براى سومين بار صداى تكبير در خندق پيچيد.

«سلمان» عرض كرد: امروز وضع عجيبى از شما مشاهده كردم!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: در ميان جرقه‌اى كه بار اوّل جستن كرد، كاخ‌هاى حيره و مدائن را ديدم و برادرم جبرئيل به من بشارت داد آنها در زير پرچم اسلام قرار خواهند گرفت!

در درون جرقه دوم كاخ‌هاى روم را ديدم، و هم او به من خبر داد كه در اختيار پيروانم قرار خواهد گرفت.

در سومين جرقه، كاخ‌هاى صنعاء و سرزمين يمن را ديدم و او به من بشارت داد كه مسلمانان بر آن پيروز مى‌شوند و من در آن حال، تكبير پيروزى گفتم، اى مسلمانان به شما مژده باد! ...

مسلمانان راستين از خوشحالى در پوست نمى‌گنجيدند و خدا را شكر مى‌كردند. اما منافقان، چهره در هم كشيده و با ناراحتى و به صورت اعتراض، گفتند:

چه آرزوى باطل و چه وعده محالى؟! اينها از ترس جان خود، حالت دفاعى به‌

نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر    جلد : 1  صفحه : 92
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست