نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 84
وى امير و رئيس قوم خود محسوب مىشد، و قوم او هيچ گاه با نظريه و رأى او
مخالفت نمىكردند.
ديگرى «سيّد» نام داشت كه او را «ايْهَم» نيز مىگفتند، وى سرپرست تشريفات و
تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود.
نفر سوم، «ابو حارثه» نام داشت كه مردى دانشمند و صاحب نفوذ بود، و كليساهاى
متعددى به نام او ساخته بودند، او تمام كتب دينى مسيحيان را حفظ داشت.
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله «بنىكعب» به «مدينه» آمدند و به مسجد
پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدند، در اين موقع پيامبر صلى الله عليه و آله
نماز عصر را با مسلمانان خوانده بود، اين شصت نفر لباسهاى زيبا و پر زرق و برق و
جالب پوشيده بودند كه به گفته يكى از صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله «هرگز
نديدهايم فرستادگانى به اين زيبائى باشند»!
موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را
نواختند و به طرف مشرق ايستاده، مشغول نماز شدند، گروهى از اصحاب پيامبر صلى الله
عليه و آله خواستند مانع شوند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: به آنها كارى
نداشته باشيد!
پس از نماز، «عاقب» و «سيّد» خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند
پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: «به آئين اسلام درآييد و در
پيشگاه خداوند تسليم گرديد».
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شدهايم!
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «شما چگونه بر آئين حق هستيد، با اين كه
اعمالتان حاكى است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اين كه براى خدا فرزند قائليد و
عيسى عليه السلام را پسر خدا مىدانيد، و صليب را عبادت و پرستش مىكنيد و گوشت
خوك مىخوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آئين حق است»!
عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به
پدر خود دارد»؟
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 84