پس تذكر ده، كه به لطف پروردگارت تو كاهن و مجنون نيستى!
بلكه آنها مىگويند: «او شاعرى است كه ما انتظار مرگش را مىكشيم»!
بگو: «انتظار بكشيد كه من هم با شما انتظار مىكشم (شما انتظار مرگ مرا، و من
انتظار نابودى شما را با عذاب الهى)»!
آيا عقلهايشان آنها را به اين اعمال دستور مىدهد يا قومى طغيانگرند؟!
يا مىگويند: «قرآن را به خدا افترا بسته»؟! ولى آنان ايمان ندارند.
اگر راست مىگويند سخنى همانند آن بياورند!
شأن نزول:
تو نه كاهنى، نه شاعر و نه مجنون
در روايتى آمده است: «قريش» در «دار الندوة» [1] اجتماع كردند، تا براى جلوگيرى از دعوت پيامبر
اسلام صلى الله عليه و آله كه خطر بزرگى براى منافع نامشروع آنها محسوب مىشد،
بينديشند.
يكى از مردان قبيله «بنىعبدالدار» گفت: ما بايد منتظر باشيم كه او بميرد؛
زيرا به هر حال او شاعر است و به زودى از دنيا خواهد رفت، همان گونه كه «زهير» و
[1] «دار الندوة» خانه «قصى بن كلاب»
جد معروف عرب بود، كه براى مشاوره در امور مهم، در آن جمع مىشدند، و به مشورت
مىپرداختند، اين خانه در كنار خانه خدا قرار داشت، و در آن به سوى «كعبه» باز
مىشد، و مركزيت آن براى مجالس مشاوره، از زمان خود «قصى بن كلاب» بود ( «سيره ابن
هشام»، ج 1، ص 132، و ج دوم، ص 124).
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 419