نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 403
(1) إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً
براى تو پيروزى آشكارى فراهم ساختيم!
شأن نزول:
داستان صلح «حديبيه»
در سال ششم هجرت، ماه «ذى القعده» پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به قصد
عمره، به سوى «مكّه» حركت كرد، و همه مسلمانان را تشويق به شركت در اين سفر نمود،
گروهى خوددارى كردند، ولى جمع كثيرى از «مهاجران»، «انصار» و «اعراب باديهنشين»،
در خدمتش عازم «مكّه» شدند.
اين جمعيت، كه در حدود يكهزار و چهارصد نفر بودند، همگى لباس احرام بر تن
داشتند، و جز شمشير، كه اسلحه مسافران محسوب مىشد، هيچ سلاح جنگى با خود بر
نداشتند.
هنگامى كه به «عسفان» در نزديكى «مكّه» رسيد، با خبر شد كه «قريش» تصميم گرفته
از ورود او به «مكّه» جلوگيرى نمايد، پيامبر صلى الله عليه و آله به «حديبيه» رسيد
( «حديبيه» روستائى است در بيست كيلومترى «مكّه»، كه به مناسبت چاه، و يا درختى كه
در آنجا بوده، به اين نام، ناميده مىشد،) حضرت فرمود: همينجا توقف كنيد، عرض
كردند: در اينجا آبى وجود ندارد، پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق اعجاز، از
چاهى كه در آنجا بود، آب براى يارانش فراهم ساخت.
در اينجا سفيرانى ميان «قريش» و پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و آمد كردند،
تا مشكل به نحوى حل شود، سرانجام «عروة ابن مسعود ثقفى» كه مرد هوشيارى بود، از
سوى «قريش» خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله به
او فرمود: من به قصد جنگ نيامدهام و تنها هدفم زيارت خانه خدا است، ضمناً «عروه»
در اين ملاقات، منظره وضو گرفتن پيامبر صلى الله عليه و آله را كه اصحاب اجازه
نمىدادند، قطرهاى از آب وضوى او به روى زمين بيفتد، مشاهده كرد، هنگام بازگشت به
«قريش» گفت: من به دربار «كسرى» و «قيصر»
نام کتاب : شان نزول آيات قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 403