نام کتاب : سوگندهاى پر بار قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 502
على و هديه شبانه!
حضرت سپس به داستان اشعث بن قيس منافق- كه عامل بسيارى از مفاسد و اختلافات
دوران كوتاه خلافتش بود- اشاره مىكند. ظاهراً اشعث با كسى اختلافى داشت، و پرونده
اين اختلاف نزد حضرت على بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت كند. حضرت
مىفرمايد: «از سرگذشت عقيل شگفتآورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده
پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد. ولى اين حلوا معجونى بود كه من
از آن متنفّر شدم. گويا آن را با آب دهان مار، يا استفراغش خمير كرده بودند! لذا
نگاه تندى به او افكندم و گفتم: «آيا اين كاسه حلوا رشوه است؟ يا صدقه؟ يا زكات؟
على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت كند و نه اهل صدقه و زكات،
كه اينها بر بنىهاشم حرام است.
اشعث كه از اين برخورد قاطع و تند امير زمامداران، دست و پاى خود را گم كرده
بود، گفت: نه، هيچ كدام نيست، بلكه هديه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان ديگر
هديه دهد. [اين كار در واقع كلاه شرعى بود كه متأسّفانه در عصر ما نيز صورت
مىگيرد، و رشوهخوارى، تحت عناوينى از قبيل: هديه، انعام، شيرينى، حق و حساب و
مانند اينها تحقّق مىپذيرد.]
حضرت كه چهره هزار رنگ اشعث را مىشناخت، به نيّت واقعى او واقف گشته،
فرمودند: اشعث! آيا ديوانه شدهاى؟! يا عقلت را از دست دادهاى؟! يا هذيان
مىگويى؟! تو نيمه شب با اين كاسه حلوا مىخواهى على را بفريبى و او را به ظلم
دعوت كنى تا فردا به نفع تو حكم دهد! اشعث تو مرا با خود مقايسه كردهاى! بگذار تا
خود را بشناسانم: اشعث اين حلوا كه سهل است چون اين حلوايى كه من ديدم، گويا با آب
دهان مار مخلوط گشته [اگر چه ظاهرى زيبا دارد؛ ولى باطنش بسيار كثيف است.] به خدا
قسم اگر آسمانهاى هفتگانه را به على دهند تا بر مورچهاى ظلم كند، چنين نخواهد
كرد.
حال، آيا دنيا با چنين زمامدارى امن و امان است، يا جهانى كه حاكمانش هستى
نام کتاب : سوگندهاى پر بار قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 502