نام کتاب : سوگندهاى پر بار قرآن نویسنده : مكارم شيرازى، ناصر جلد : 1 صفحه : 463
را تكرار كرد. امّا او دست بردار نبود، و آنقدر بر تقاضايش سماجت و اصرار كرد
كه پيامبر به ناچار برايش دعا كرد. چيزى نگذشت كه يكى از بستگان دورش، كه مرد
ثروتمندى بود، از دنيا رفت، و سهم الارث زيادى به او رسيد. با آن پول گله گوسفندى
تهيّه كرد، و مشغول رسيدگى به گوسفندان شد. او كه تا قبل از اين در پنج وقت در
نماز جماعت حاضر مىشد، از اين پس توفيق شركت در يكى دو وقت بيشتر نداشت.
پيامبر از علّت غيبت او پرسيد. عرضه داشت: آقا! گرفتار زندگى هستم. اگر به
گوسفندانم رسيدگى نكنم از دست مىروند. روز به روز بر تعداد گوسفندان ثعلبه اضافه
مىشد، تا جايى كه ديگر داخل شهر گنجايش فعّاليتهاى اقتصادى او را نداشت، به ناچار
به خارج مدينه رفت، و توفيق حضور نماز جماعت را كاملًا از دست داد، و تنها در نماز
جمعه حاضر مىشد. پيامبر صلى الله عليه و آله بار ديگر پرسيد: ثعلبه كجايى؟ عرض
كرد: گوسفندان و شترانم فراوان شده، و نياز به وقت زيادى دارند، و لذا نمىتوانم
به غير از جمعه در نمازهاى ديگر شركت كنم! آيه زكات نازل شد، مأمورين جمعآورى
زكات به سراغ ثعلبه رفتند. پاى حساب و كتاب نشست، زكات گوسفندان و شترانش رقم
بالايى شد. ثعلبه كه توان دل كندن از اموالش را نداشت، خطاب به مأموران پيامبر
گفت: سلام مرا به پيامبر برسانيد و بگوييد: ما مسلمان شدهايم كه همچون اهل كتاب جزيه
ندهيم. اگر قرار باشد زكات بپردازيم چه تفاوتى بين ما و آنهاست، و اين اسلام چه
فايدهاى براى ما دارد؟ وقتى اين سخنان ثعلبه به گوش پيامبر رسيد، فرمود: ديگر
براى زكات به سراغش نرويد.
«يا وَيْحَ لِثَعْلَبة، يا وَيْحَ لِثَعْلَبَة
؛ واى بر ثعلبه، واى بر ثعلبه».
سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله در مورد ثعلبه در ميان مردم پخش شد، خبر به
گوش خود ثعلبه نيز رسيد، او كه آبرو و حيثيّت خويش را در معرض خطر مىديد، به
مدينه آمد تا زكات بپردازد، پيامبر صلى الله عليه و آله زكاتش را نپذيرفت، پس از
پيامبر نزد خلفا رفت تا زكات بپردازد، آنها هم نپذيرفتند. وثعلبه بدون عمل به اين
حكم مهم اسلامى از دنيا رفت!». [1]